ماروین زونیس، تحلیلگر بینالمللی و عضو هیئتعلمی دانشگاه شیکاگو، در کتاب «شکست شاهانه» مینویسد:
سفیر آنزمان در بررسی این رویدادهای متوالی، هیچگونه رابطهای میان شبنشینی خودش، گفتگویش با شاه و تصمیم بعدی شاه در مورد تغییر برنامههای صنعتی خود نمیدید. سفیر میگوید: «من حقیقتاً ترجیح میدادم چنین رابطهای را پیدا نکنم؛ زیرا پیامدهای آن، خاطرم را مشوش میکند. وجود چنین رابطهای بیانگر آن بود که شاه هیچگونه برنامه اقتصادی که به خوبی تدوین شده باشد، ندارد و ابراز مختصر نگرانی خاطر، از طرف یک دوست خارجی میتوانست مسیر آینده اقتصادی ملتش را تغییر دهد.» 1
1)The ambassador, in reviewing this sequence of events, never reached a conclusion on the connection, if any, between his dinner soiree, his conver sation with the Shah, and the Shah's subsequent volte-face on his industri alization program. In fact, Ambassador Sullivan made it clear that "I frank- ly preferred not to find out, because of the implications of it troubled me. It suggested that the Shah had no really well articulated economic program and that a brief word of concern from a friendly outsider could alter signifi cantly the course of his nation's economic future
Marvin Zonis
فریدون هویدا، نماینده ایران در سازمان ملل متحد تا سال 57 و برادر امیرعباس هویدا، در کتاب «سقوط شاه» مینویسد:
اکثر طرحها و برنامههای شاه الهامگرفته از مذاکراتی بود که با اتباع و چهرههای خارجی به دست میآورد. به طور مثال يكبار که یکی از ایرانیهای تبعه آمریکا به ملاقاتش رفت و مزایای تأسیس سازمانهای کشت و صنعت را برایش برشمرد، شاه بلافاصله تصمیم گرفت نظر او را به اجرا بگذارد تا بتواند ایران را به مرز تعالی صادرکنندگان مواد غذایی بالا ببرد و به دنبال این تصميم دستور داد اراضی اطراف سد بزرگ جنوب کشور را به امر کشت و صنعت اختصاص دهند.2
The sovereign often dredged up his ideas at random from his conversations with foreign visitors. For in- stance, an Iranian American once mentioned "agri- business" to him, and he at once decided that this formula would enable Iran to boost its level of output at one stroke and become an exporter of foodstuffs. He immediately gave orders for "agribusiness" to be intro- duced around the big dams in the south.
Fereydoon Hoveyda
پیتر آوری، از برجستهترین متخصصان تاریخ و ادبیات ایران در جهان و از محققان برجسته کمبریج، در کتاب «ایران مدرن» مینویسد:
شاه برای جلب دولتهای خارجی و با امید جلب سرمایهگذاران خارجی، ورود کالاهای خارجی به کشور را اجازه داد و به صنایع داخلی مملکت آسیب رساند. [برای نمونه] فرشهای ماشینی ساخت ایتالیا وارد بازار شد. [در این شرایط] تعادل اقتصادی به هم خورده بود و مخالفان رژیم به صراحت از شاه انتقاد میکردند. بودجه کل کشور که در 17 مارس 1959م [26 اسفند ۱۳۳۸ شمسی] از تصویب مجلس گذشت، بالغ بر ۱۴۳ میلیون پوند بود که نزدیک به ۵ میلیون پوند کسری داشت.3
Attracting foreigners, in the hope of attracting their capital, entailed permitting the importation of foreign goods to the detri- ment of home industries; machine-made Italian rugs were seen in the bazaars of Persia. A balance had not been achieved and critics were left with plenty to criticise. The Budget passed on 17th March 1959 gave a total of about £143 million, with a published deficit of approximately £5 million
Peter Avery
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد: در هجده ماهی که از کنفرانس رامسر گذشت، ایران با رونق مالی بیسابقهای روبرو شد. از آنجا که درآمد نفت به جیب دولت میرفت، این دولت بود که از طریق خرج کردن، وسیله توزیع این ثروت جدید را فراهم میآورد. به مجرد آنکه دولت بودجه خود را افزایش داد و به آزاد کردن سرمایهها پرداخت، تاثیر آن بلافاصله احساس شد و در سال مالی ایرانی که از مارس ۱۹۷۴م [فروردین ۱۳۵۳ شمسی] تا مارس ۱۹۷۵م [فروردین ۱۳۵۴ شمسی] ادامه داشت، دولت معادل ۲۲ میلیارد دلار خرج کرد؛ این مقدار فقط کمی کمتر از مجموع هزینه سه سال گذشته بود. تأثیر این نوع مخارج مثل اثر تغییر دنده اتومبیل از یک به چهار، در یک سرازیری بود. راحتی و کنترل فدای سرعت شد، به جای هدف اصلی نرخ رشد ۴/۱۱ درصد (که برحسب معیارهای هر کشور در حال رشدی هم زیاد بود)، ایران در جستجوی رشدی به میزان ۹/۲۵ درصد برآمد؛ اما این رفاه مالی، کوتاهمدت بود.
در عرض فقط دو سال در اواسط سال ۱۹۷۶م [۱۳۵۵ شمسی]، هزینه از درآمد پیش افتاد و تنگناهای جمعشده، به سرعت رشد فزاینده را کم کرد. شناخت رسمی شرایط تغییر یافته، زمان بیشتری گرفت؛ ولی وقتی در زمان جلسه اوپک در تهران این شناخت حاصل شد، یک تغییر جهت کامل از اعتمادبهنفس خودخواهانه سال ۱۹۷۳م [۱۳۵۲ شمسی] شکل گرفت.
شاه در مصاحبهای تاریخی در 25 اکتبر 1976 با سردبیر کیهان (فارسی)، یکی از روزنامههای اصلی، با اندوهی اظهار داشت: «نباید بگذاریم همین لاشخورها جمع شوند و بگویند با پولمان این کار را بکنیم در حالی که سیمان و آجر، ظرفیت بندر کافی، جاده های کافی و قدرت جذب کافی نداریم. کاملاً مسلم است که اشتباهات گذشته را تکرار نخواهیم کرد. آن دوره کوتاهی بود که تمام شد و گذشت.» وی سپس افزود: «دلیل این وضعیت این بود که ما پولی به دست آوردیم که نمی توانستیم خرج کنیم.»
سرعت توسعه ایران کم و بیش به سطح پیشبینیشده قبل از ظهور وجوه مازاد کاهش یافته بود. این دوره هرچند کوتاه، لحظهای مهم در توسعه ایران مدرن بود. در تمام این مدت، هم سبک و هم جهتگیری سیاست کاملاً بر عهده شاه بود. نگاه دلسوزانه به وقایع حاکی از آن است که شاه مرتکب خطاهای طبیعی و اجتنابناپذیری گردیده که به دلیل ترکیبی از فشارهای خارجی و داخلی به او تحمیل شده است. یک دیدگاه کمتر خیرخواهانه این است که شاه به دلایل خودخواهانه، لباس میهنپرستی پوشیده شده بود، یک فرصت منحصر به فرد را از دست داد. او با تلاش بیش از حد سریع، رویای ایران را که به طور جدی به تحقق آن امیدوار بود، تضعیف کرد، روند توسعه را به تعویق انداخت و نیروهای انقلابی را به حرکت درآورد.
نقطهنظر واقعبینانهتر این خواهد بود که شاه یک فرصت ناب را به خاطر خودخواهیهایش که بر آنها لباس وطنخواهی پوشانده بود، به هدر داد. شاه تلاش داشت تا در فرصتی کوتاه، رشد زیادی را ثبت کند اما رشد را در ایران به طور کلی کند کرد.4
4)In the 18 months that followed the Ramsar conference, Iran witnes- sed a period of unprecedented boom. Because the oil revenues accrued to the goverment. it was government expenditure that became the vehicle for disbursing and distributing this new wealth. Once the govern- ment enlarged its budget and started releasing funds, the impact was felt very quickly. In the Iranian year running from March 1974 to March 1975, the government spent the equivalent of $22 billion. This was only marginally less than the entire expenditure for the three previous years The effect of such an increase in spending was like changing from first to fourth gear in a car going downhill. Comfort and control were sacrificed to speed. Instead of the original aim of an annual growth rate of 11.4 per cent (already high by the standards of any devel- oping economy), Iran went for 25.9 per cent. However, the boom was short-lived. In just over two years, by mid- 1976 expenditure overtook revenue and accumulated bottlenecks curbed the hectic pace of development. Official recognition of the changed circumstances took a little longer; but when it came it was a complete reversal of the arrogant self-confidence of December 1973 at the time of the Tehran OPEC meeting. In an historic interview on 25 October 1976 with the editor of Kayhan (Farsi), one of the main daily newspapers, the Shah declared somewhat ruefully; We should not allow the same vultures to gather from everywhere and tell us to do this or that with our money while we do not have enough cement, enough bricks, enough port capacity, enough roads, and enough powers of absorption. It is absolutely certain we shall not repeat the mistakes of the past. That was a short period which is over and gone. He then added: The reason for this situation was that we acquired money we could not spend The pace of Iranian development had slowed more or less to the level envisaged prior to the advent of the surplus funds, Though brief, this period was a crucial moment in the development of modern Iran. Throughout, both the style and the direction of policy were entirely the responsibility of the Shah, A sympathetic view of events would suggest that the Shah made natural and inevitable errors forced upon him by a combination of external and internal pressures. A less charitable view would be that for selfish reasons dressed up as patriotism the Shah squandered a unique opportunity. By trying to do too much too quickly he undermined the very dream of Iran he so earnestly hoped to realise, retarded the development process and set in
John D.stample
محمدعلی [همایون] کاتوزیان، عضو دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران مدرن: استبداد و شبه مدرنیسم» مینویسد:
سرمایهگذاری دولتی در صنایع مدرن محدود بود و معمولاً صرف طرحهای غیرمنطقی مانند تأسیس کارخانه کود شیمیایی شیراز میشد که حتی تا سال 1969م [۱۳۵۱ شمسی] نیز، شش ماه از سال را به علت کمبود مشتری تعطیل میشد. در این مورد اشتباه اصلی مربوط به محل اجرای طرح بود که ظاهراً خود شاه به دلیل نامشخصی بر شیراز اصرار ورزیده بود. این امر در واقع آخرین دلیلی بود که ابوالحسن ابتهاج، رئیس توانمند و نافرمان سازمان برنامه و بودجه را متقاعد کرد تا در اعتراض به دخالتهای براندازانه شاه از سمت خود استعفا نماید.5
Public investment in modern manufacturing was limited, and usually related to such senseless projects as the chemical-fertiliser plant founded in Shiraz, which, as late as 1972, was shut down for six months of the year for want of customers. In this case, the main 'mistake" was one of location, the Shah himself having for some obscure reason insisted on Shiraz. This, in fact, provided the last straw for Abulhasan Ibtihäj, the able and unsubservient Plan Organisation chief, who resigned his post protesting against subversive interference by the Shah
Homayoun Katouzian
میشل فوکو، فیلسوف، جامعه شناس و مورخ فرانسوی، در یکی از نوشتههای خود که در جلد سوم از مجموعه «یادداشتها در چهار جلد» گردآوری شده است، مینویسد:
از اصلاحات ارضی نه تنها ملاکان بزرگ، بلکه دهقانانی هم که صاحب تکهزمینی شدهاند، پشتشان زیر بار قرضهایشان خم شده و ناگزیر به شهرها کوچ کردهاند. صنعتگران و صاحبان صنایع خرد از این وضعیت ناراضیاند؛ زیرا پیدایش بازار داخلی عمدتاً به سود محصولات خارجی بوده است. کاسبهای بازار که مدل امروزی شهرسازی به تنگنایشان آورده بود نیز ناراضیاند. طبقه ثروتمند هم ناراضی است زیرا گمان میکرد که نوعی صنعت ملی به وجود خواهد آمد، اما حالا باید سرمایهاش را در بانکهای کالیفرنیا بگذارد یا صرف خرید مستغلات در پاریس کند.6
Nicht nur die Großgrundbesitzer sind unzufrieden mit der Landreform, sondern auch die Kleinbauern, die zwar ein klei- nes Stück Land besitzen, aber wegen ihrer hohen Verschuldung gezwungen sind, in die Städte abzuwandern. Unzufrieden sind die Handwerker und Kleinindustriellen, weil vor allem ausländische Erzeuger von der Schaffung eines Binnenmarktes profitiert haben. Unzufrieden sind die Händler in den Basaren, weil die Urbanisie- rung sie erstickt. Unzufrieden sind die Reichen, die auf eine in- dustrielle Entwicklung des Landes gehofft haben und nun nur die herrschende Kaste nachahmen können, indem sie ihr Geld auf kalifornische Banken bringen oder in Pariser Immobilien investieren.
Paul Michel Foucault
ویلیام هیلی سالیوان، آخرین سفیر ایالات متحده در ایران در کتاب «مأموریت در ایران» مینویسد:
البته این مسئله قابل بحث است که هزینههای گزافی که صرف تجهیزات نظامی و تقویت نیروهای مسلح ایرانی میشد، در صورتی که برای برنامههای رفاه اجتماعی مصرف میشد، نتایج بهتری به بار میآورد.7
It was certainly not a question of money being diverted to these purchases that could have been better used for social purposes in the country
William Healy Sullivan
فریدون هویدا، نماینده ایران در سازمان ملل متحد تا سال 57 و برادر امیرعباس هویدا، در کتاب «سقوط شاه» مینویسد:
قبل از آنکه برای ملاقات با شاه به تهران بیایم، در سنگال بودم. آنجا ضمن ملاقاتی که با صدرالدين آقاخان و آندروپانگه -سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد- داشتم، به آنها گفتم: «… باور نکردنی است! شاه آن قدر از واقعیتها فاصله گرفته که معتقدم اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، در آینده او با مشکلات فراوانی روبرو خواهد شد.» بعد که به تهران آمدم، ضمن ملاقات با مقامات کشوری فهمیدم که مفاد کتاب شاه اصلاً درباره آنها مصداق ندارد. ولی علیرغم چنین وضعیتی، در ملاقات خود با شاه، از او شنیدم که میگفت: «… چون داریم به مرحله جدیدی از انقلابمان قدم میگذاریم، لازم است که رو به سوی لیبرالیسم برویم. همان طور که خوان کارلوس هم این کار را انجام داد، البته برای او مختصر مشکلاتی هم پیش آمد …»
موقعی که قصر شاه را ترک کردم، احساس بدبینی سراپای وجودم را فرا گرفته بود و در همان حال نیز از این مسئله رنج میبردم که چرا کسی جرئت ندارد به شاه بگوید که: هرگز نخواهی توانست در عین حال، هم ژنرال فرانكو باشی و هم خوان کارلوس. در آن لحظات احساس میکردم کابوسی که طی سالیان دراز همواره مرا به وحشت میانداخته، اينك جامه حقیقت به خود پوشیده است و با شاهی روبرو شدهام که به کلی از درك واقعیتها دور مانده و اصلاً اهمیت ناآرامیهایی را که در کشور رخ نموده تشخیص نمیدهد. در سفر به ایران هرجا رفتم و با هر کس -اعم از آشنا با بیگانه- صحبت کردم، همه به نحوی از اوضاع مملکت گله داشتند. 8
In Senegal, before returning to Tehran, I had spoken to Sadruddin Aga Khan and Andrew Young, the Amer- ican ambassador to the UN, and told them, "It's unbe- lievable. He is completely losing touch with reality. If you want my opinion there's trouble on the way. It can't go on." Talking to officials in Tehran, I could tell that they had hardly so much as leafed through the book. Yet the Shah continued his soliloquy: "Liberali- zation is necessary. We are entering a new phase of our revolution. After all, Juan Carlos has managed it, and there were a few hitches there too As I left the palace I took with me a feeling of deep pessimism. No one dared tell him that you can't be Franco and Juan Carlos at the same time. And what I had been fearing for a long time was now confirmed: he was out of touch with reality and did not realize the extent of the unrest in his country. Not since the 1950s, I reflected, had Iran seemed to me to be in such a state of discontent as in that spring of 1978. Wherever I went, friends and strangers alike made no bones about expressing their criticisms.
Fereydoon Hoveyda