محمدعلی [همایون] کاتوزیان، عضو دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران مدرن: استبداد و شبه مدرنیسم» مینویسد:
پیش از اصلاحات ارضی سال 1962م [۱۳۴۱ شمسی]، تنها یک مورد تقسیم نسبتاً گسترده زمین وجود داشت: اقدام شاه در فروش زمینهایی که پدر مستبدش مصادره کرده بود. این زمینها پس از کنارهگیری رضاشاه توسط دولت مصادره شد و در سال 1948م [۱۳۲۷ شمسی] تحت سرپرستی شاه نهاده شد؛ قبل از کودتای 1953م [۱۳۳۲ شمسی] از وی باز پس گرفته شد و پس از کودتا دوباره تحت اختیار شاه قرار گرفت: وی این زمینها را با قیمتی که میخواست به صورت اقساطی به دهقانان فروخت، بهای آنها را از خزانه دولت گرفت و با سرمایهگذاری آن در زمینههای سودآور در داخل و خارج بر ثروت خویش افزود، خود را از شر این اموال خطرناک و غیر منقول خلاص کرد و در انظار جهانیان [هم] به خود بالید که زمینهای خودش را به دهقانان بخشیده است. 1
Prior to the Land Reform Law of 1962, there had only been one incident of relatively large-scale 'distribution of land: this was the Shah's sale of the lands usurped by his despotic father which had been confiscated by the government after his abdication, put in the Shah's 'care' in 1948, taken back from him before the coup, in 1953, and retaken by him afterwards: he sold the land at his own prices to the peasantry by instalments, cashed in their value from the coffers of the state, and put the funds into very good use both inside and outside the country, thus increasing his wealth, ridding himself of dangerous immovable property, and boasting to the whole world that he was giving "his own' lands back to the peasants.
Homa Katouzian
فریدون هویدا، نماینده ایران در سازمان ملل متحد تا سال 57 و برادر امیرعباس هویدا، در کتاب «سقوط شاه» مینویسد:
آن کریتندن، روزنامهنگار، مدعی شده است که بر اساس منابع بانکی، ارزش پورتفوی (سبد سرمایهگذاری) شخصی شاه بیش از یک میلیارد دلار بوده و و نیز مبلغی بین ۲ تا ۴ میلیارد دلار تنها در طول این دو سال آخر از سوی خانواده سلطنتی ایران به آمریکا منتقل شده است….». طبق شایعات موجود، مهمترین بخش از ثروت شاه را بنیاد پهلوی تشکیل میداد که این بنیاد کلاً در اختیار او قرار داشت.2
the journalist Ann Crittenden has claimed that according to sources in the banking world the Shah's personal portfolio was worth over a billion dollars, and that a substantial proportion of the two to four billion dollars transferred from Iran to the United States in the last two years had belonged to the royal family. But according to rumor the most important source of the Shah's fortune was the Pahlavi Foundation, which was thought of as being his personal fiefdom.
Fereydoon Hoveyda
جان فوران، استاد جامعهشناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب» مینویسد:
شرکت ملی نفت ایران محرمانه و به طور منظم بخشی از درآمد نفت را به حساب شاه واریز میکرد. بنا به گزارشها این مبلغ در ۱۹۷۶م [۱۳۵۵ شمسی] دستکم یک میلیارد دلار بوده است. شاه در ۱۹۵۸م [۱۳۳۷ شمسی] بنیاد پهلوی را بنا نهاد که ارزش داراییهایش در ۱۹۷۰م [۱۳۵۰ شمسی] به سه میلیارد دلار میرسید. کار بنیاد مدیریت طرحهای سلطنتی، پرداخت مستمری و مزایا به وابستگان و کنترل بخشهای بزرگ کلیدی نظیر کشاورزی، مسکن، مصالح ساختمانی، بیمه، هتل، اتومبیل، تولید مواد غذایی و چاپخانه بود. در ۲۰۷ شرکت سهام داشت. خاندان سلطنتی از ۶۳ شاهپور و شاهدخت و عموزاده، عمهزاده، خالهزاده و داییزادههای اینان تشکیل میشد. جمع ثروت این خانواده به 20-5 میلیارد دلار میرسید که از شرکتهای کشت و صنعت و کارخانهها در ایران حاصل میشد.3
The National Iranian Oil Company secretly channelled a significant portion of its earnings-reportedly at least $1 billion in 1976-to the shah. In 1958 the shah established the Pahlavi Foundation, worth over $3 billion by the late 1970s, to manage funds for royal projects, deliver pensions and grants to clients, and control such key economic sectors as large-scale agriculture, housing and construction ma terials, insurance, hotels, autos, textiles, food-processing, and publishing. with shares in some 207 companies in all. The royal family numbered some sixty-three princes, princesses, and cousins of the shah, worth a total of $5-20 billion, derived from the largest agribusinesses and industrial enter- prises in Iran.
John F. Foran Jr
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
خود بنیاد [پهلوی] از ارائه هرگونه اطلاعات در مورد ارزش داراییها، درآمد سالانه یا ترکیب سرمایهگذاریها خودداری میکرد. حتی بانکداران خارجی که توسط بنیاد برای تجارت دعوت شده بودند، صرفاً فهرست نامناسبی از داراییهای اصلی به ارزش دفتری تاریخی ارائه کردند. این احتمال نیز وجود دارد که خود بنیاد نیز اطلاع دقیقی نداشته باشد. بنابراین تنها میتوان به یک تخمین محافظهکارانه بین 2.8 تا 3.2 میلیارد دلار رسید. […] مهمترین دارایی بنیاد، مالکیت 100 درصدی آن بر بانک عمران، پنجمین بانک تجاری بزرگ ایران بود. این بانک در سال 1952م [1330 شمسی] تأسیس شد و قصد داشت توسعه کشاورزی در اراضی شاه را تأمین مالی کند و به دهقانان در خرید این زمینها کمک کند. بدبینترها ایجاد بانک را به عنوان جمعکننده بدهی بدهکاران به ولیعهد از فروش زمین میدانستند و البته که این گمانه به حقیقت نزدیکتر بود. در هر صورت، آنچه به عنوان یک بانک توسعه تصور میشد، به سرعت به بانک خانواده سلطنتی تبدیل گردید.4
The Foundation liself annual income or the composition of investments. Even foreign refused to part with any information concerning the value of its amota, were bankers who had been invited by the Foundation to do business merely presented with an unsatisfactory list of the original assets at historic book value. Thus, to provide an accurate, or even a reason- ably accurate estimate, is imposible. It is more than likely too that the Foundation itself had no accurate idea either. One can therefore only arrive at a conservative guesstimate of between $2.8 billion and $3.2 billion. This excluded liabilities and did not fully take account of the The most important asset held by the Foundation was its 100 per cent ownership of the Bank Omran, the fifth largest commercial bank in Iran. The bank was founded in 1952 and intended to finance the development of agriculture on Crown lands and assist the peasants in the purchase of these lands. The more cynical regarded the bank's creation as a debt collector of funds owed to the Crown from the sale of land; and there was more than a grain of truth in this. In any event. what was conceived as a development bank quickly grew into the bank of the Royal Family.
Robert Graham
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
در ژوئیه 1977م [تیر ماه 1356 شمسی]، در زمان انتشار آخرین ترازنامه بانک عمران، داراییهای آن به میزان یک میلیارد و پنجاه میلیون دلار و سرمایه آن به میزان پنج میلیارد ریال معادل تقریباً ۸۱ میلیون دلار میرسید. در همین سال بانک سود سهامی معادل ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار میلیارد دلار پرداخت کرد که مستقیماً به جیب بنیاد پهلوی رفت. بانک به اعتراف خودش در آن زمان به ندرت درگیر وامهای کشاورزی بود و به توسعه املاک روی آورده بود. برای مثال، 30 درصد از 22000 واحد مسکونی با درآمد بالا که در فرحزاد در شمال غرب تهران ساخته شده بود، به این بانک تعلق داشت و برای آن نیز تامین مالی میکرد. مجموع هزینهها در حدود 200 میلیون دلار بود. همچنین برای بنیاد پهلوی سه بلوک از بزرگترین برجهای تهران در ونک تأمین مالی میشد.
این دخالت شدید در خانهسازی برای طبقات متوسط و پردرآمد خلاف ادعاهای شاه مبنی بر تاکید بیش از حد برای تهیه مسکن برای طبقات کم درآمد بود. لذا از این طریق، خاندان سلطنتی به سودآورترین فعالیت ایران دسترسی و آگاهی مستقیم داشتند.5
5)In July 1977, at the time of the publication of the bank's latest results, it had assets totalling $1.05 billion and a capital that had been increased to Rs5 billion, equivalent to $81 million. That year the bank declared a dividend of $4.2 million, which went directly to the Foundation. On its own admission the bank was then scarcely involved in agricultural loans and had switched into property development. It had for instance a 30 per cent stake in 22,000 upper-income housing units being built at Farahzad in north-west Tehran, for which it was also providing financing. Total costs were in the region of $200 million. It was also financing for the Pahlavi Foundation three of the biggest tower blocks in Tehran at Vanak. This heavy involvement in middle and upper-income property development contrasted with the Shah's strictures about an over- emphasis on such activity in Tehran to the detriment of lower-income groups. However, in this way the Royal Family had direct access to and knowledge of, the most profitable activity in Iran."
Robert Graham
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
بانک عمران به عنوان تامینکننده مالی تعدادی از پروژههای حاشیهای برای نخبگان [سیاسی–اجتماعی] ایران عمل کرد. این بانک کنترلکننده مالی توسعه تفرجگاه جزیره کیش در نزدیکی سواحل ایران در خلیج فارس بود و 20 درصد در آن مشارکت داشت. این جزیره با هزینه گزافی که محتاطانه حدود یکصد میلیون دلار تخمین زده میشود به عنوان یک مرکز تفریحات زمستانی ثروتمندترین طبقات ایران ساخته میشد. برای شاه و دوستانش در آنجا ویلا و خانههایی پیشبینی شده بود. این توسعه شامل ساخت 1200 ویلا، سه هتل مجلل و یک کازینو، یک زمین گلف و امکانات خرید بود که برای اولین بار در ایران از پرداخت مالیات معاف شدند.
قابل اجرا بودن چنین پروژهای محل تردید بود. با توجه به گرمای موجود در خلیج [فارس]، این اقامتگاه کمتر از شش ماه در سال میتوانست مورد استفاده قرار گیرد و از طرفی مجبور بودند همه چیز از جمله 3000 پرسنل خارجی را وارد کنند. با این حال، در ایران صرفهجویی و مدیریت هزینهها کمتر از حفظ پرستیژ طبقاتی اهمیت دارد. جالب اینجاست که 80 درصد پروژه در اختیار ساواک بود. و ساواک در هیئت مدیره نماینده داشت.6
Bank Omran also acted as financier for a number of fringe projects for Iran's élite, The bank was financial controller of, and had a 20 per cent interest in, the development of the resort of Kish Island, off the Iranian coast of the Gulf. This was being developed at huge cost, conservatively esti mated at over $100 million, as a winter playground for the very rich. The Shah had a villa there with houses for select friends. The develop ment envisaged the construction of 1,200 villas, three luxury hotels and a casino, a golf course and duty-free shopping facilities (for the first time in Iran). The viability of such a project was questionable. Due to the heat in the Gulf the resort could be utilised for under six months a year and had to import everything, including 3,000 foreign personnel to operate it. However, financial viability appeared less important than keeping Iran's privileged class content. Interestingly, 80 per cent of the project was owned by SAVAK; and SAVAK had a representative on the board.
Robert Graham
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
در خود تهران، بنیاد پهلوی صاحب چهار هتل برجسته بود: هیلتون، ونک، اوین و دربند. از این میان، اوین در زمان مرگ شاه با یک برج جدید در حال توسعه بود، ونک به طور کامل بازسازی میشد و هیلتون برنامههایی برای شعبه سوم داشت. در خارج از پایتخت، هتلهای اصلی در اطراف کاسپین متمرکز بودند، جایی که دو کازینو کاسپین نیز در اختیار آن بود. به طور مستقیم یا غیرمستقیم از طریق بانک عمران انحصار قمارخانهها را در اختیار داشت.7
In Tehran itself the Pahlavi Foundation owned four leading hotels the Hilton, the Vanak, the Evin and the Darband. Of these the Evin was being ox panded at the time of the Shah's demise with a new tower block, the Vanak was being completely rebuilt and the Hilton had plans for a third wing. Outside the capital, the main hotels were concentrated around the Caspian, where it also owned the Caspian's two casinos. Directly or indirectly through Bank Omran, it had a monopoly of casinos.
Robert Graham
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
توصیف کامل داراییهای ملی و بینالمللی بنیاد پهلوی غیرممکن است. زیرا همیشه مسئله این نیست که از بنیاد خواسته شود سرمایهگذاری کند. در ایران، کسانی که سرمایهگذاریهای صنعتی و تجاری میکردند، سهام کوچکی را هم به اعضای خانواده سلطنتی یا مستقیماً به بنیاد پهلوی میدادند. معمولاً این پیشکشها شامل بیش از 1 درصد نمیشود، اما میتواند بیشتر هم باشد. این رویه ناشی از این باور عمومی است که حمایت سلطنتی مؤثرترین تضمین سودآوری است. 8
8)The full extent of the Pahlavi Foundation's national and interna- tional assets are impossible to describe. For it is not always a question of the Foundation being called upon to invest. It was a practice in Iran for those establishing industrial and commercial ventures to offer small stakes to members of the Royal Family or to the Pahlavi Foundation direct. Usually this involved no more than 1 per cent but it could be more. This practice grew up out of the generally well founded belief that royal patronage was the most effective guarantee of profitability.
Robert Graham