جان فوران، استاد جامعهشناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب» مینویسد:
چرا مقامات انگلیسی مقیم ایران از کودتا [ی ۱۲۹۹] حمایت میکردند؟ در این مرحله آنها کودتا را بهترین جایگزین برای قرارداد دستنیافتنی ۱۹۱۹م [۱۲۹۸ شمسی] میدانستند؛ کودتایی که یک دولت مقتدر را به قدرت میرساند و این دولت میتوانست هم با جنبشهای رادیکالی داخلی مقابله کند و هم جلو پیشروی احتمالی قوای شوروی را بعد از خروج نیروهای انگلیسی از کشور بگیرد. آیرونساید در خاطراتش میگوید: «کودتا از هر چیز دیگر برای ما بهتر است.» رضاخان در 1924م [1303 شمسی] گفت: «انگلستان مرا به قدرت رسانید تنها به این سبب که نمیدانست با چه کسی دارد معامله میکند.»1
Why would the British officials on the spot have favored the coup? At this point they saw it as the best alternative to the unobtainable 1919 Agreement, one which would bring to power a strong government capable of meeting the challenges posed by the radical social movements and a possible Soviet advance once British troops left Iran. As Ironside noted in his diary: "Better a coup d'etat for us than anything else. "130 Reza himself would say in 1924: "England brought me to power, only she did not know with whom she was dealing."131
Thus, on February 18, 1921 some two thousand Cossacks.John Furan
ماروین زونیس تحلیلگر بینالمللی و عضو هیئتعلمی دانشگاه شیکاگو در کتاب شکست شاهانه مینویسد:
فوربس-لیت، یکی از اتباع بریتانیا که در آن هنگام در ایران به سر میبرد، خاطرنشان میکند «بریتانیاییها با رضاخان و ضیاءالدین همکاری کردند؛ آنها هر کمکی که میتوانستند به رضاخان کردند تا ارتشی از اراذل و اوباش در قزوین تشکیل دهد. هر چه که از سلاح و مهمات کم داشتند، بریتانیاییها در اختیار آنها گذاشتند.»2
Forbes keith, a British subject living in fran at the time, noted that "the British cooper ated with Reza Khan and Zia ed Din, rendering every assistance to the former and enabling him to collect some sort of an army from the rag tag and bobtail forces in Kawin. Everything that they lacked in the way of arms and ammunition was found for them by the British.
Marvin Zounis
نیکی آر کدی، پروفسور بازنشسته تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس و یان ریچارد، از اساتید و محققان برجسته دانشگاه سوربون فرانسه، در کتاب «ایران مدرن: ریشهها و نتایج انقلاب» مینویسند:
فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران، ژنرال آیرونساید، ابتدا به رضاخان کمک کرد تا قدرت را در تیپ قزاق به دست آورد و سپس او را به انجام کودتا تشویق کرد.3
the commander of British military forces in Iran, General Ironside, backed Reza Khan's rise to power in the Cossack Brigade and encouraged him to undertake a coup.
Nicky R Cady
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
حتی نویسندگانی مانند سیروس غنی که از ستایشگران بزرگ رضاشاه هستند نیز ﺑﻪ ﻧﻘﺶ تعیینکننده اﻧﮕﻠﯿﺲ در ﺑﻪ ﻗﺪرت رﺳﯿﺪن رﺿﺎﺷﺎه اذﻋﺎن دارﻧﺪ. «رﻫﺒﺮ ﮐﺒﯿﺮ» اﯾﺮان در ﺳﺎل 1921م [۱۲۹۹ شمسی] ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻮدﺗﺎي اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﻗﺪرت رﺳﯿﺪ و ﺳﭙﺲ ﺑﺎ یک ﮐﻮدﺗﺎي اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ دﯾﮕﺮ، مقدمهی گرفتن تاج و تختی را برای او فراهم کرد که روزي شاهعباس ﺑﺮ آن ﺗﮑﯿﻪ زده ﺑﻮد. ﺷﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ رﺿﺎﺧﺎن ﻣﺨﻠﻮق اﻧﮕﻠﯿﺴﯽﻫﺎ ﺑﻮد. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ، در اوت 1941م [شهریور ۱۳۲۰ شمسی] ﮐﻪ ﻧﯿﺮوﻫﺎي ﻣﺘﻔﻘﯿﻦ ﺑﻪ اﯾﺮان ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮدﻧﺪ، ﻫﻤﯿﻦ ارﺗﺶ بهاصطلاح ﻣﻠﯽ، مقاومت کمی در مقابل متجاوزان از خود نشان داد. ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ارﺗﺶ و ﺑﺴﯿﺎري از ﻣﻘﺎﻣﺎت دوﻟﺘﯽ ﺗﺮك ﺧﺪﻣﺖ ﮐﺮدﻧﺪ و ﻓﺮار را ﺑﺮ ﻗﺮار ﺗﺮﺟﯿﺢ دادﻧﺪ. ﺷﺮمآورﺗﺮ از ﻫﻤﻪ اﯾﻨﮑﻪ، ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻣﻌﻠﻮم ﺷﺪ، ﺧﻮد رﺿﺎﺷﺎه از ﺳﻔﺎرت اﻧﮕﻠﯿﺲ در ﺗﻬﺮان درخواست پناهندگی کرده اما از پیگیری موضوع دلسرد شده بود؛ در ﻧﺘﯿﺠﻪ، ﺑﺎ ذﻟﺖ اﺳﺘﻌﻔﺎ داد و ﺑﺮاي ﻧﺠﺎت ﺟﺎﻧﺶ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺸﺘﯽ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ از اﯾﺮان رﻓﺖ و ﺑﻘﯿﻪ ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را ﺗﺤﺖ حفاظت اﻧﮕﻠﯿﺲ ﺳﭙﺮي ﮐﺮد. دﻓﺎﺗﺮ ﺧﺎﻃﺮاﺗﯽ ﮐﻪ از آن زﻣﺎن باقیمانده و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﮔﺰارشﻫﺎي ﺳﻔﺎرت آﻣﺮﯾﮑﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﺮدم اﯾﺮان از رﻓﺘﻦ رﺿﺎﺷﺎه ﺑﺴﯿﺎر ﻣﺴﺮور ﺑﻮدﻧﺪ.4
Even writers who are great admirers of Reza Shah, such as Cyrus Ghani, cannot conceal the crucial role of the British in helping Reza Shah gain power. Iran's "great leader" was placed in power by a British coup d'état in 1921, and another coup d'état by the British effec
tively gave him the throne once occupied by Shah Abbas. Reza Khan was unquestionably a creation of the British. Furthermore, in August 1941, at the time of the Allied invasion of Iran, the so called national army put up little resistance to the invaders. Army commanders and most government officials abandoned their posts and ran. Most ignominiously, Reza Shah himself, it was learned later, sought asylum in the British legation in Tehran, but he was discouraged from pursuing the matter. Subsequently, he meekly abdicated and was whisked away to safety in a British ship and under British protection, under which he lived out his remaining years. One reads in contemporary diaries and memoirs, as well as in the American diplomatic reports, that the departure of Reza Shah was greeted with a huge outpouring of joy by the population.Mohammad Qoli Majd
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
با توجه به افتادن کنترل امور ایران دست انگلیسها که از طریق اشغال نظامی و کودتا به دست آمده بود، ﻫﻤﺪﺳﺘﯽ و ﻧﻘﺶ تعیینکننده اﻧﮕﻠﯿﺲﻫﺎ در ﺑﻪ ﻗﺪرت رﺳاندن ﭘﻬﻠﻮي اول و دوم و ارتباط عمیق آنها با رضاشاه، نمیتوان انتظار داشت که اسناد دیپلماتیک انگلیس ﺗﺼﻮﯾﺮ دﻗﯿﻖ و ﺑﯽﻃﺮﻓﺎﻧﻪاي از اوﺿﺎع آن زﻣﺎن در اﺧﺘﯿﺎر ﻣﺎ ﺑﮕﺬارد. ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﺪارﮐﯽ ﮐﻪ در اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﺧﻮاﻫﯿﺪ ﯾﺎﻓﺖ، وﻗﺎﯾﻊ ﻫﻮﻟﻨﺎﮐﯽ در سالهای 1921 ﺗﺎ 1941م [۱۲۹۹ تا ۱۳۲۰ شمسی] در اﯾﺮان اﺗﻔﺎق اﻓﺘﺎد. اﻧﮕﻠﯿﺴﯽﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮب ﻣﯽداﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﻮن رﺿﺎﺷﺎه ﺑﺎ ﮐﻤﮏ و ﺣﻤﺎﯾﺖ آنها ﺑﻪ ﻗﺪرت رﺳﯿﺪ و ﺑﻪ ﻣﺪت بیست ﺳﺎل ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎر ﻣﺎﻧﺪ، ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﺟﻨﺎﯾﺎﺗﯽ ﮐﻪ در ﻃﻮل اﯾﻦ دوره رخ داد، ﺑﺮ ﻋﻬﺪه آنهاﺳﺖ.5
given the control of Persian affairs achieved through military occupation and the coup d'état, the complicity and pivotal British role in bringing the first and second Pahlavis to power, and their deep involvement with Reza Shah, British diplomatic papers cannot be expected to provide an accurate and objective account of events. As will be documented here, terrible things happened in Iran from 1921 and 1941. The British are fully cognizant that because Reza Shah was brought to power and kept in power for twenty years with their assistance and protection, the ultimate responsibility for the misdeeds that were perpetrated during this period must fall on them.
Mohammad Qoli Majd
his brutality and greed (in the words of Millspaugh, "brutality and greed came to him easily"). But the real responsibility lies with the British. When, as Hart says, "an illiterate son of an equally illiterate peasant" is "selected" and made the brutal military dictator of Persia, what else could be expected? In order to plunder Persia's oil, and to direct its "economic development in ways favorable to Britain," the British had no qualms about destroying Persia and its civilization. Evidently, the only thing that mattered was continued access to its cheap oil.
Mohammad Qoli Majd
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
(ﻣﯿﻠﺴﭙﻮ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ ﮐﻪ «بیرحمی و ﻃﻤﻊ، ﺑﺨﺸﯽ از ﺧﻠﻖ و ﺧﻮي او ﺑﻮد.») وﻟﯽ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ واﻗﻌﯽ اﯾﻦ مصائب ﺑﺮ ﻋﻬﺪه انگلیسیهاست؛ ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ ﻫﺎرت ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ، وﻗﺘﯽ «ﻓﺮزﻧﺪ ﺑﯽﺳﻮاد ﯾﮏ دﻫﺎﺗﯽِ ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازه ﺑﯽﺳﻮاد» دﯾﮑﺘﺎﺗﻮر ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﯽرﺣﻢ اﯾﺮان ﻣﯽﺷﻮد، دﯾﮕﺮ ﭼﻪ اﻧﺘﻈﺎري ﻣﯽﺗﻮان داﺷﺖ؟ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽﻫﺎ بهمنظور ﻏﺎرت ﻧﻔﺖ اﯾﺮان و ﻫﺪاﯾﺖ «ﺗﻮﺳﻌﻪ اﻗﺘﺼﺎدي اﯾﺮان در راﺳﺘﺎي ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺧﻮد»، ﻫﯿﭻ ﻧﮕﺮاﻧﯽ از ﺑﺎﺑﺖ وﯾﺮانﺷﺪن اﯾﺮان و ﺗﻤﺪﻧﺶ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. آﺷﮑﺎرا، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺴﺌﻠﻪاي ﮐﻪ ﺑﺮاي اﻧﮕﻠﯿﺴﯽﻫﺎ اﻫﻤﯿﺖ داﺷﺖ، اداﻣﻪ دﺳﺘﺮﺳﯽ ﺑﻪ ﻧﻔﺖ ارزان اﯾﺮان ﺑﻮد.6
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
[…] با خواندن اسناد وزارت امور خارجه آمریکا، بهتدریج به نقش انگلیسیها در تضمین امنیت شخصی رضاشاه پی میبریم. پرسش هارت که چرا هیچکس رضاخان را نکشت پاسخ سادهای داشت: چون انگلیسیها نمیگذاشتند. سرویس اطلاعاتی ارتش که به طرز بیرحمانهای کارآمد بود و چندین نقشه ترور رضاخان را کشف و خنثی کرد، به دست انگلیسیها اداره میشد. نقشه تروری را که سرهنگ محمود پولادین در سال ۱۹۲۶م [۱۳۰۵ شمسی] برای کشتن رضاخان طراحی کرده بود، انگلیسیها خنثی کردند و شرکت کنندگان در آن ازجمله پولادین و سرگرد روحالله خان، سرگرد احمدخان و شیخ العراقین نیز اعدام شدند. یکی دیگر از شخصیتهایی که نقشه ترور اعليحضرت پهلوی به قیمت جانش تمام شد، ساموئل حییم، کارمند سابق دولت و نماینده کلیمی سابق مجلس بود. وسواس شدیدی که انگلیسیها برای حفاظت از جان رضاشاه پس از قتلعام وحشیانه ۱۹۳۵م [۱۳۱۴ شمسی] در مشهد به خرج دادند، بیانگر آن است که چقدر خواهان حفظ جان شاه بودند.7
from State Department records we can begin to understand the role of the British in assuring Reza Shah's personal security. In response to Hart's rhetorical question of why someone did not kill Reza Khan, the simple answer was that the British would not allow it. The ruthlessly efficient army intelligence service that had discovered and foiled numerous plots to assassinate Reza Khan was operated by the British. An assassination plan by Colonel Mahmoud Poulladin in 1926 had been foiled by the British, and its participants, including Poulladin and Major Ruhollah Khan, Major Ahmad Khan, and Sheik Al Araqein, were executed. Another participant who paid with his life for plotting against His Pahlavi Majesty was Samuel Haim, a former Persian government employee and a former Jewish Majlis deputy, The extreme care that the British took to safeguard the life of Reza Shah after the brutal massacre of 1935 in Mashhad is indicative of the protection they had provided him.
Mohammad Qoli Majd
یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
سر ریدر بولارد -وزیرمختار بریتانیا که کمی بعد به مقام سفير ارتقا یافت- در گزارشهای صریح و بیپردهاش نشان داده، متفقین حکومت رضاشاه را نگه داشتند، اما برای جلب دوستی مردم ایران که سخت بدان نیاز داشتند، برکناریاش را برنامهریزی کردند. به گزارش وی، «ایرانیان از ما انتظار دارند که برای جبران هجوم به کشورشان، حداقل آنان را از ظلم شاه نجات دهیم.»
در 15 سپتامبر [24 شهریور 1320شمسی] سه هفته بعد از حمله نیروهای متفقین، رضاشاه به نفع ولیعهد بیستویک سالهاش، محمدرضا، از سلطنت کنارهگیری کرد و بهصورت تبعید ابتدا به جزیره انگلیسی موریس و سپس آفریقای جنوبی رفت و در آنجا در سال ۱۹۴۴م [1323 شمسی] درگذشت.8
Sir Reader Bullard the British minister who was soon elevated to the rank of ambassador made clear in his typically blunt and frank reports, the Allies kept his state but engineered his removal in part to curry much-needed favor among Iranians. "The Persians," he wrote, "expect that we should at least save them from the Shah's tyranny as compensation for invading their country."
On September 15, three weeks after the initial onslaught, Reza Shah abdicated in favor of his twenty one year old son, Crown Prince Muhammad Reza, and went into exile, first to British Mauritius and then to South Africa, where he died in 1944.Yervand Abrahamian
آرتور چستر میلسپو، مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امور خارجه ایالاتمتحده که برای سازماندهی مجدد وزارت دارایی ایران استخدام شد در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد:
بسیاری از نمایندگان مجلس از جنوب و غرب، طرفداری خود از انگلیس را ابراز کرده و معمولاً از توصیههای سفارت انگلیس و اعضای آن پیروی میکردند. اغلب نخستوزیران در مسائلی که در یک کشور پیشرفته کاملاً داخلی تلقی میشود، با سفیر انگلیس مشورت میکردند؛ معمولاً هر نخستوزیری همانطور که وزرای طرفدار شوروی را در کابینهی خود دارد، توجه میکند که تعدادی وزیر طرفدار انگلیس را به عضویت کابینهاش درآورد.9
Many of the deputies from the South and West acknowledged their pro British feelings and customarily sought and followed the advice of the British Embassy and its representatives. Most of the prime ministers consulted the British Ambassador on matters which in a more advanced country would have been considered of exclusively domestic concern. Usually, a prime minister took care to include in his cabinet pro British as well
as pro Soviet ministers.Arthur Chester Millspaugh
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
[…] آخرین کاریکاتوری که عشقی، درست قبل از ترورش منتشر ساخت، اشاره به انگلیسها بوده است. در همین ارتباط، روزنامه قانون، ارگان حزب اقلیت در مجلس، در شماره مورخ ۶ ژوئیه خود نوشت: «جهان فراموش نخواهد کرد که عشقی به خاطر کاریکاتور جان بول [شخصیت تیپیک انگلیسی] و حملهاش به سیاست استعماری بریتانیای کبیر به قتل رسید.» … البته نمیتوان بهیقین گفت که آیا این ترور با انگیزههای سیاسی صورت گرفته است یا خیر، ولی بی سبب هم نیست که بلافاصله پس از قتل او دوازده مدیر و نویسنده روزنامههای مخالف در مجلس بست نشستند.10
the last cartoon published by him, just prior to his assassination, was aimed against the British. In this connection the Ghanoon, organ of the minority party in Parliament, said under date of July 6: "The world will not for get that Eshghi was killed as being responsible for the cartoon of John Bull and
his attack on the colonial policy of Great Britain."... Whether this assassina tion was politically inspired cannot be determined, but it is a significant fact that immediately following the murder twelve editors and writers of the oppo sition press sought bast (asylum) in the Medjliss.Mohammad Qoli Majd
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
ﻧﮑﺘﻪ اﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ وﻗﺘﯽ اﻧﮕﻠﯿﺲ ﺧﻮدش ﻣﺸﻐﻮل ﻏﺎرت ﮔﺴﺘﺮده ﻧﻔﺖ اﯾﺮان ﺑﻮد، نمیتوانست اﻧﺘﻈﺎر خویشتنداری از ﺷﺮﯾﮑﺶ را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ، ﺣﺎﻻ ﺑﻬﺘﺮ میفهمیم ﮐﻪ ﭼﺮا رﺿﺎﺷﺎه در ﺳﺎل 1941م [۱۳۲۰ شمسی] ﺑﻪ آن ﺳﺮﻋﺖ ﺗﺴﻠﯿﻢ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽﻫﺎ ﺷﺪ و ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺸﺘﯽ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ از اﯾﺮان رﻓﺖ: ﺑﺮاي ﺣﻔﻆ ﺛﺮوت 20 ﺗﺎ 30 ﻣﯿﻠﯿﻮن ﭘﻮﻧﺪي ﺧﻮد در ﻟﻨﺪن.11
The point is that while Britain itself was engaged in large scale plunder of Iran's oil, it could hardly expect abstinence from its partner in plunder. Moreover, we can begin to understand why Reza Shah so quickly surrendered to the British in 1941 and left Iran on a British ship: to save his £20 -30 million fortune in London.
Mohammad Qoli Majd
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
گزارش بانک جهانی آشکار میسازد که: «بر اساس این برآوردها، شرکت [نفت انگلیس و ایران] با عدم اجرای درست و توأم با حسن نیت تعهداتش در چارچوب امتیاز دارسی و با مهندسیکردن نحوه تعویض امتیاز دارسی با قرارداد نامطلوب سال ۱۹۳۳م [ 1312 شمسی]، ایران را از درآمدی بالغ بر ۱۲۰۰ میلیون دلار [معادل ۲/۱ میلیارد دلار] محروم ساخت.» با معیارهای سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۵۱م [۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ شمسی] و برای کشور فقیری مثل ایران، ۲/۱ میلیارد دلار درآمدی غیرقابل تصور بود. مثلاً در سال ۱۹۲۵م [۱۳۰۴ شمسی]، كل مخارج دولت ایران فقط ۲۰ میلیون دلار بوده است. این گزارش میافزاید که میزان واقعی چپاول ثروت نفتی ایران به دست انگلیس به مراتب بیشتر از ۲/۱ میلیارد دلاری است که بر اساس آمار و ارقام منتشره از سوی خود شرکت برآورد شده است.12
The World Bank report reveals: "On the basis of these estimates, the (Anglo Iranian Oil Company deprived Iran of some $1,200 million $12 billion by failing to perform its obligations in good faith under the D'Arcy Concession and by engineering its replacement with the unfavorable agreement in 1933. By the standards of 1911-51, and for a poor country, $1.2 billion was an unimaginable amount of money. In 1925, for example, the Iranian government spent only $20 million. The report adds that the actual plunder of Iran's oil by the British was considerably greater than $1.2 billion, a figure based on the company's own published accounts.
Mohammad Qoli Majd
محمدقلی مجد، مدرس در مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۳۳م [10 اردیبهشت ۱۳۱۲ شمسی]، فقط پس از سه هفته مذاکره، یک امتیازنامه جدید به امضاء رسید. ابتدا اترتن گزارش امضای قرارداد جدید را در لندن اعلام کرد. اگرچه مفاد قرارداد محرمانه بود، نکات اصلی آن به قرار زیر بود: «بهموجب قرارداد جدید، مبنای 16% سابق پرداخت حقالامتياز [دارسی] باطل شد و بهجای آن مقرر گردید که برای هر تن نفت استخراج شده (با حداقل سالیانه 000/000/5 تن)، مبلغ ۴ شیلینگ (طلا) به دولت ایران پرداخت شود؛ علاوه بر این، بهموجب قرار جدید، شرکت موظف شد مبلغ 000/000/2 لیره (طلا) بابت بدهیهای معوقه و حقالامتياز سال گذشته بپردازد و اینکه امتیاز نفت شرکت به مدت سی سال دیگر تمدید میشود.»
امتیازنامه جدید با قید «دو فوریت»، یعنی بدون بحث و بررسی، در تاریخ ۲۸ مه ۱۹۳۳م [۷ خرداد ۱۳۱۲شمسی] در مجلس به تصویب رسید. مجلس قرارداد جدید را با ۱۰۵ رأی موافق از مجموع ۱۱۳ رأی مأخوذه به تصویب رساند. هارت گزارش میدهد، «هیچ توضیحی درباره آراء مخالف یا ممتنع ارائه نشد.»13
A new concession agreement was signed on April 30, 1933, after only three weeks of negotiations. The initial announcement of a deal was reported by Atherton in London. Although its terms were secret, its main components were as follows: "The new agreement cancels the former 16% basis of roy alty and provides for the payment of 4 shillings (gold) per ton on all oil extracted with a minimum of 5,000,000 tons yearly; also that it provides for the payment of £2,000,000 (gold) against outstanding claims and last year's royalty; and that the company receives a thirty years extension of its concession." The concession agreement was voted on by the Majlis on May 28, 1933 on a "doubly urgent basis" that is, with no debate or dis cussion. Of the 113 votes, there were 105 yeas. Hart reports, "No explanation was given of the opposing votes or abstentions."54
Mohammad Qoli Majd
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
آنچه به قرارداد ۱۹۳۳م [1312 شمسی] معروف شد درواقع پذیرش دربست شرایطی بود که شرکت نفت ایران و انگلیس [APOC] پیشنهاد کرده بود. در گزارش بانک جهانی میخوانیم: «ایران در عوض اعراض از حق خود در چارچوب امتیاز دارسی، یعنی تملک کلیه داراییهای شرکت، چه در داخل و چه در خارج ایران که باید در سال ۱۹۶۱ [۱۳۴۰ شمسی] بدون مطالبه هیچ غرامتی به آن واگذار میشد، هیچ غرامتی دریافت نکرد. امتیاز دارسی فقط ۲۸ سال دیگر اعتبار داشت.» علاوه بر این، بهموجب امتیاز دارسی، ۱۰ درصد از مالکیت شرکت به ایران تعلق داشت که با پرداخت ۱ میلیون لیره14 (۵ میلیون دلار) از آن خریداری شد. «درواقع، گزارشهای مالی شرکت نشان میداد که ارزش دفتری داراییهای شرکت بالغبر ۴۶ میلیون لیره [۲۳۰ میلیون دلار] و ارزش واقعی آنها بیش از ۵۰۰ میلیون دلار است. بدین ترتیب، ایران نه ۱۰ درصد بلکه فقط ۱ درصد ارزش داراییهای شرکت را در قبال فروش سهم مالكیت خود دریافت کرد.» […] در واقع، یکی از اهداف لغو امتیاز دارسی محروم ساختن ایران از سهم مالكيتش در شرکت نفت و شرکتهای تابعهاش بود.15
What came to be known as the 1933 Agreement was the wholesale adoption of the terms proposed by APOC. The World Bank report notes, "Iran received no consideration for giving up the right, under the D'Arcy Con- cession to have all of the assets of the Company both in Iran and abroad, turned over to her without financial obligation in 1961. The termination of the D'Arcy Agreement was only twenty eight years away." Next, under the D'Arcy Concession Iran had a 10 percent ownership in APOC, which was settled for £1 million ($5 million). "Actually, the financial statements of the Company showed assets of book value of £46 million [$230 million] with a real value in excess of $500 million. Thus Iran received not 10% but 1% for its stock ownership.
In fact a main purpose of the cancellation of the D'Arcy Concession was to deprive Iran of its ownership share in the oil company and its subsidiaries.Mohammad Qoli Majd
نیکی آر کدی، پروفسور بازنشسته تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس و یان ریچارد، از اساتید و محققان برجسته دانشگاه سوربون فرانسه، در کتاب «ایران مدرن: ریشهها و نتایج انقلاب» مینویسند:
مجموعهای از شکایتهای انباشته پس از جنگ باعث شد رضاشاه امتیاز شرکت نفت ایران و انگلیس [APOC] را در سال 1932م [1311 شمسی] لغو کند. تهدیدهای بریتانیا و ترس رضاشاه از نهضتهای داخلی از جمله عواملی بود که رضاشاه را به پذیرش یک امتیاز تجدیدنظر شده در سال 1933م [۱۳۱۲ شمسی] سوق داد که بهطور قابلتوجهی [حق] نظارت یا حق امتیاز ایران را بهبود نداد. منطقه [عملیاتی] امتیاز کاهش یافت؛ اما تاریخ انقضای آن از سال 1961 به سال 1993م [1340 به 1372 شمسی] که احتمالاً تا آن تاریخ، منابع نفتی ایران تمام میشد، تغییر یافت. بریتانیای کبیر همچنان به کسب سودهای کلان و پرداخت حق امتیاز کم [به ایران] ادامه میداد تا ارباب اقتصادی در خوزستان باشد، صنعت خردهفروشی و همچنین صنعت نفت را کنترل میکرد و بر سیاست جنوب تأثیر زیادی میگذاشت. رضاشاه تحت نفوذ انگلیس به سر میبرد و انگلیسیها نزد ملیگرایان ایرانی محبوبیتی نداشتند.16
A series of accumulated postwar griev ances caused Reza Shah to cancel the APOC concession in 1932. British threats and Reza Shah's fear of internal revolts were among the factors bringing Reza Shah to accept a revised concession in 1933, which did not significantly improve Iran's control or royalties. The concession's area was reduced but its termination was changed from 1961 to 1993, by which time most of the oil could be gone. Great Britain continued to reap huge profits and pay low royalties, to be the economic masters in Khuzistan, controlling retail trade as well as the oil industry, and greatly influencing southern politics
Reza Shah chafed under British influence, and the British were un popular with Iranian nationalists.Nicky R Cady
جان فوران، استاد جامعهشناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب» مینویسد:
از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۹م [۱۳۱۲ تا ۱۳۲۸ شمسی] شرکت نفت ایران و انگلیس [APOC]، ۸۹۵ میلیون پوند استرلینگ درآمد خالص داشته است. از این مبلغ، ۵۰۰ میلیون پوند سود انباشتهشده برای سرمایهگذاری بود، ۱۷۵ میلیون پوند به دولت انگلیس مالیات پرداخت شد، 115 میلیون پوند بهعنوان سود سهام به سهامداران غیر ایرانی (عمدتاً انگلیسی) تعلق گرفت و تنها ۱۰۵ میلیون پوند [یعنی] حدود ۱۱/۹ درصد از درآمد خالص یا ۱۴/۶ درصد از سود خالص به دولت ایران پرداخت شد. سایر ارقام مجموع کل فعالیت شرکت نفت ایران و انگلیس از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۵۰م [1278 تا ۱۳۲۹ شمسی] تمام سود آن را سه تا پنج میلیارد دلار و سهم ایران از آن را ده تا بیست درصد نشان میدهد. در سال ۱۹۴۷م [۱۳۲۶ شمسی] که حق امتیاز ایران هفت میلیون پوند شد، شرکت نفت معافیت گمرکی برای واردات به ایران به ارزش شش میلیون پوند داشت و معافیت نفت از مالیات صادراتی ۲۰ میلیون پوند برای ایران هزینه داشت.17
From 1933 to 1949 the AIOC had a net income of 895 million pounds sterling. Of this amount, 500 million pounds were profits retained for capital invest ment, 175 million pounds were paid in taxes to the British government, 115 million pounds went as dividends to non Iranian (mainly British) share holders, and only 105 million pounds were paid to the Iranian government, some 11.9 percent of net income, or 14.6 percent of net profits. 64 Other aggregate figures for the whole existence of the AIOC from 1908 to 1950 put its total profits as three to five billion dollars and Iran's share of these at ten to twenty percent. 65 In 1947, with Iran's royalties at seven million pounds, the AIOC had customs exemptions on imports into Iran worth six million pounds, and exempting oil from export taxes cost Iran 20 million pounds.
John Furan
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
خلاصه اینکه قرارداد ۱۹۳۳م [۱۳۱۲ شمسی] یک خیانت کامل بود. لغو امتیاز دارسی توسط رضاشاه و جایگزین کردن آن با قرارداد سال ۱۹۳۳ را باید بزرگترین خیانت رضاشاه به ایران و حقوق آن و بزرگترین خدمت او به اربابان و حامیان انگلیسیاش دانست. بانک جهانی در گزارش خود به هنگام مقایسه این دو قرارداد بیپرده بیان میکند: «مقایسه شرایط این دو قرارداد و دستکاری واضح شرکت در گزارش مالی سال ۱۹۳۱م [1310 شمسی] بهطور قطع ثابت میکند که قرارداد تعیینشده در سال ۱۹۳۳ از نظر اقتصادی نامناسب و به ضرر ایران بود. با در نظر گرفتن همه جوانب، مطلوبیت امتیاز جدید برای ایران بهوضوح کمتر از امتیاز دارسی بود.»18
In short, the 1933 Agreement was a complete sell out. The cancellation of the D'Arcy Concession by Reza Shah and its replacement by the 1933 Agreement must be considered his biggest betrayal of Iran and its rights as well as his greatest service to his British masters and protectors. In com paring the two agreements, the World Bank report does not mince words: "Comparison of the terms of the two agreements and the obvious manipulation by the Company of its 1931 financial statement conclusively prove that the alleged 1933 agreement was economically unsound and to the dis advantage of Iran. All factors considered, the new terms appeared patently less favorable to Iran than those of the D'Arcy Concession
Mohammad Qoli Majd
یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
این بیاعتمادی [مردم] در سال ۱۹۳۴-۱۹۳۳ م [۱۳۱۳-۱۳۱۲ شمسی]، با امضای قرارداد جدید با شرکت نفت ایران و انگلیس، تشدید شد. [در این قرارداد] شاه در ازای افزایش ناچیز ۴ درصدی در حق امتياز نفت، امتیاز را تا سال ۱۹۹۳م [۱۳۷۲ شمسی] تمدید کرد. این امر مؤید این سوءظن بود که شاه بهرغم همهی سخنان میهنپرستانهاش، عملاً مديون لندن است. در این زمینه سفیر بریتانیا اینگونه هشدار داد که «همهی خطاهای وی به ما نسبت داده میشود.» او افزود «کم هستند کسانی که معتقد باشند دستگاه حکومت فعلی بیش از مؤسس خود عمر کند.» چنین مخالفتی بهمحض مجبور شدن رضاشاه به کنارهگیری در سال ۱۹۴۱م [۱۳۲۰ شمسی]، آشکار شد.19
This distrust intensified in 1933-34 when the shah signed a new agreement with the Anglo Iranian Oil Company. In return for a measly 4 percent increase in royalties, the shah extended the concession all the way to 1993. This confirmed the suspicion that the shah, despite all his parriotic talk, was in fact beholden to London. The British minister himself warned that "all his sins are attributed to us." "Few," he added, "expect the present system of government to outlive its author. Such opposition poured out into the open as soon as Reza Shah was forced to abdicate in 1941.
Yervand Abrahamian
سر ریدر بولارد وزیر و سفیر بریتانیا در ایران، دیپلمات و نویسنده بریتانیایی در کتاب «نامههایی از تهران» مینویسد:
شهامت اخلاقی ایرانیان به حدی کم است که وقتی یک آدم معمولی با آنها به مقابله میپردازد، فوری عقبنشینی میکنند. به همین دلیل رضاشاه توانست به مدت طولانی با آنها مثل سگ رفتار نماید.20
Persians have so little moral courage that when a man who has the normal amount comes into conflict with them they tend to collapse. That is why Reza Shah was able to treat them like dogs for so long.
Sir Rider Bullard
کریستین دلانوآ، مورخ فرانسوی، در کتاب «ساواک» مینویسد:
قراردادی که در ۱۹۳۳م [۱۳۱۲ شمسی] با شرکت نفت ایران و انگلیس [APOC] بسته شده بود، چیزی به غیر از سهم کوچکی برای ایران در نظر نگرفته بود. از آن زمان به بعد وضعیت کمکم بدتر هم شد. در حالی که در بازار جهانی قیمت نفت افزایش مییافت، از حق امتیازی که شرکت نفت به ایران واریز میکرد، مرتباً کاسته میشد. قراردادهای مشابهی که از [زمان] جنگ، شرکتهای آمریکایی با کشورهای فقیر میبستند و برای این کشورها مقرون به صرفه به نظر میرسید، وضعیت را دو چندان تحمل ناپذیرتر میکرد. به این غصب ثروت ایرانیان، کوتاه کردن دست آنان از اداره و از استخراج نفت هم افزوده میشد. مقامات ایرانی حق نداشتند دفاتر حسابداری شرکت نفت ایران و انگلیس را بازرسی کنند. همه تکنیسینهای ماهری که در میدانهای نفتی کار میکردند، انگلیسی بودند. برای غرور ملی ایرانی که از جنگ جهانی دوم سربلند بیرون آمده بود، این دیگر قابل تحمل نبود.21
L'accord de 1933, négocié par l'Anglo Iranian Oil Company (AIOC), n'avait laissé que des miettes à l'Iran. Depuis, la situation ne faisait qu'empirer. Alors que le prix du pétrole augmentait sur le marché international, les royal ties reversées par la compagnie anglaise ne cessaient de dimi nuer. Situation d'autant plus inacceptable que, depuis la guerre, les compagnies américaines qui concluaient des accords semblables avec les pays pauvres se montraient beaucoup plus généreuses. A cette spoliation financière des Iraniens s'ajoutait leur mise à l'écart quasi totale de la ges.
tion et de l'exploitation du pétrole. Les autorités iraniennes n'avaient pas le droit de consulter les livres de comptes de PAIOC. Tous les techniciens de haut niveau qui travaillaient sur les sites étaient britanniques. Pour l'orgueil national ira nien, sorti renforcé de la Seconde Guerre mondiale, c'en était trop.Yervand Abrahamian
آرتور چستر میلسپو، مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امور خارجه ایالات متحده که برای سازماندهی مجدد وزارت دارایی ایران استخدام شد در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد:
انگلیس و شوروی از دولت ایران خواستند که کارمندان نازی خود را برکنار و عوامل نازی را در کشور دستگیر کند. شاه تعلل کرد. بریتانیا و روسیه اولتیماتومی ارائه کردند و به خاطر عدم رضایت [از تأمین کامل خواستههایشان]، در اوت 1941م [شهریور ۱۳۲۰ شمسی]، یک نیروی بریتانیایی از جنوب و یک نیروی شوروی از شمال، به کشور حمله کردند.
رضا [شاه] ابتدا خواست مقاومت کند و چند گلوله [نیز] شلیک شد، اما ارتش او به طرز ننگینی فروپاشید. به نظر میرسد که افسران بهسرعت دمشان را روی کولشان گذاشته و فرار کردند. اما حداقل یک استثنای شناختهشده وجود داشت و آن افسری بود که بعدها تجربیات خود را بیان کرد. وی در پاسخ به این سؤال که آیا فرار کرده است یا خیر، پاسخ داد: «نه فرار نکردم. من فقط لباس نظامیام را درآوردم.» در واقع، افسران [چیزی] بیش از لباس نظامی و شرافت از دست دادند. آنها بیشتر تسلیحات پرهزینهای را که شاه را خوشحال و به ترساندن مردم کمک کرده بود، از دست دادند.
دو نیروی متفقین در تهران با هم ملاقات کردند. سفیر شوروی و وزیر [مختار] انگلیس خواستار کنارهگیری شاه شدند. رضا [شاه] ناگزیر موافقت کرد. وی شرط کرد: مبلغی در حدود 13 میلیون دلار در بانک به امانت به جانشین وی واگذار شود تا برای پروژههای عامالمنفعه هزینه شود و زمینهای کشاورزی، کارخانهها، هتلها و مؤسسات گوناگونی که رضا [شاه] به مالکیت شخصی خود درآورده بود به صاحبان اصلی آنها بازگردانده یا به دولت واگذار شود.
انگلیسیها شاه سابق را با دو پسر و چند دستیار و خدمتکارش تا بندری در جنوب محافظت کردند. در آنجا سوار کشتی شد و ظاهراً معتقد بود که هندوستان محل تبعید او خواهد بود. در کراچی مطلع شد که او را به آفریقای جنوبی میبرند، نشاط خود را از دست داد، از اطرافیان خود کناره گرفت و به مدت زیادی در تنهایی به فکر فرو رفت. در مورد زندگی و افکار بعدی او رعایای سابقش آگاهی چندانی ندارند. او ژوئیه ۱۹۴۴م [مرداد ۱۳۲۳ شمسی] در ژوهانسبورگ درگذشت.22
The British and Soviets, therefore, demanded that the Persian government dismiss its Nazi em
ployees and arrest the Nazi agents in the country. The Shah procrastinated: Britain and Russia presented an ultimatum; and failing to receive satisfaction, they invaded the country in August 1941, a British force from the South, a Soviet from the North
At first, Reza wanted to offer resistance and a few shots were fired, but his Army collapsed ignominiously. It appears that the officers quite promptly turned tail and ran; but there is at Icast one known exception, an officer who afterward related his experiences. Asked if he had run, he replied: "Oh, no, 1 didn't run. I took off my uniforın." As a matter of fact, the officers lost more than uniforms and more than honor; they lost most of the costly armament that had delighted the Shali and helped to intimidate the populace.
The two Allied forces met in Teheran. The Soviet Am bassador and the British Minister demanded the Shah's abdi cation. Reza necessarily agreed. He stipulated that a sum of about 13 million dollars in the bank should be transferred in trust to his successor to be expended for public welfare projects, and that the agricultural lands, factories, hotels, and miscellan cous enterprises, which Reza had made his personal property, should be returned to their original owners or ceded to the government.
The British escorted the ex Shah with two of his sons and few sides and servants to a southern port. Put on a ship there, he apparently believed that India was to be his place of exile. Informed at Karachi that he was being taken to South Africa, he lost his cheerfulness, withdrew from his entourage, and brooded alone and long. Of his subsequent life and thoughts, his former subjects learned little. He died at Johannesburg
in July 1944.Arthur Chester Millspaugh
پیتر آوری، از برجستهترین متخصصان تاریخ و ادبیات ایران در جهان و از محققان برجسته کمبریج، در کتاب «ایران مدرن» مینویسد:
قرار بود ورود همزمان دو قدرت در 17 سپتامبر [۲۶ شهریور ۱۳۲۰] انجام شود و از اینرو شاه روز قبل از سلطنت کنار رفت. او ابتدا به اصفهان رفت و پس از انجام امور مربوط به اموالش، آن شهر را تحت حفاظت بریتانیا به مقصد موریس ترک کرد. همانگونه که قبلاً دیدیم، رضاشاه مایل بود که در هند پیاده شود، اما از این امر جلوگیری شد؛ او حتی اجازه نداشت که به ساحل بمبئی رود. به نظر میرسید که رضاشاه امیدوار بود که به ژاپن برود، یا دستکم در حالی که مسیر خاور دور به سمت آمریکای جنوبی را طی میکرد، از ژاپن دیدن کند. بههرحال انگلیسیها تصمیم خود را در مورد مقصد او گرفتند [جزیره موریس]. او در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۴م [۴ مرداد ۱۳۲۳ شمسی] در ژوهانسبورگ درگذشت.23
The simultaneous entry by the two powers was to be on 17th September, hence the Shah's abdication the day before. He went first to isfahan and after making arrangements about his property left that city under British escort for Mauritius, As we have seen, he had wanted to land in India, but this was pre vented; he was not even allowed asliore in Bombay. He had also hoped, it appears, to go to Japan, or at least to visit it while taking the Far Eastern route to South America. The British, however, made in the decision about his destination their own. He died in Johannes burg on 26th July 1944)
Peter Avery