یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
رضاشاه برای عمران و آبادی مازندران، نه تنها جادههای مختلف بلکه راهآهنی هم از تهران به بندر تازه تأسیس، بندر شاه، احداث کرد. هتلهای لوکسی در شهرهای رامسر و بابلسر ساخت.
در شهرهای ساری، بابل و علیآباد کارخانههای دولتی قند و شکر، توتون و نساجی تأسیس کرد و نام آنها را نیز شاهی گذاشت. او برای تأمین نیروی کار ارزانقیمت این کارخانه، به بیگاری کشیدن از مردم، سربازان وظیفه و حتی آدمربایی از کارگران نساجی اصفهان متوسل شده بود. سفارت بریتانیا گزارش داد که کارخانههای وی بدون «کار بردگی (بدون دستمزد)» سرپا نمیمانند.1
develop Mazanderan, Reza Shah constructed not only roads but ako a railway line from Tehran to the new port of Bandar Shah. He constructed luxury hotels in Babulsar and Ramsar. He placed state factories producing sugar, tobacco, and textiles in Babul. Sari, and Aliabad which he renamed Shahi. For cheap labor, he resorted to the corvee, military conscription, and even kidnapping of Isfahan textile workers. The British legation reported that his factories could not function without "slave labour.
Yervand Abrahamian
جان فوران، استاد جامعهشناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب» مینویسد:
شرایط کار طبیعتاً برحسب بخش متفاوت بود، اما ساعات طولانی، دستمزدهای پایین و استثمار زنان و کودکان که در دهه ۱۹۲۰م [دهه ۱۳۰۰ شمسی] مشاهده شد، همچنان ادامه داشت: ناظران بریتانیایی و آمریکایی شرایط کار را به «بردگی» تشبیه کردهاند. در سالهای ۱۹۳۴-۱۹۳۷م [۱۳۱۶-۱۳۱۳ شمسی]، مزد کارگر در صنایع بافندگی ۵/۱ تا ۲ ریال (۸ تا ۱۱ سنت) به ازای هر ده ساعت کار روزانه بوده است؛ در ۱۹۴۱م [۱۳۲۰ شمسی] مزد مردان به ۳ تا ۶ ریال افزایش یافت اما مزد دخترها ۱ تا ۲ ریال بوده است. به کارگران ساختمانی به ازای دوازده ساعت کار روزانه در حوالی سال ۱۹۳۰م [۱۳۰۹ شمسی]، بین ۲ تا ۳ ریال مزد میدادند.
بهاحتمال زیاد دستمزد واقعی در این دوره کاهش یافته است چون افزایش مزدها تناسبی با نرخ فزاینده تورم ۳۰ تا ۵۰ درصدی در فاصله سالهای ۱۹۲۰-۱۹۴۰م [۱۲۹۹-۱۳۱۹ شمسی] (بنا به گزارش سال ۱۹۴۱م [۱۳۲۰ شمسی] سفارت آمریکا) نداشت. دادههای فلور در مورد مزدها و قیمت مواد غذایی نشان میدهد که طبقه کارگر فارس و آذربایجان از حداقل سطح زندگی برخوردار بوده است.۲
Working conditions naturally varied by sector, but the long hours, low wages, and exploitation of women and children discerned for the 1920s in chapter four persisted: Conditions were likened to "slavery" by both British and American observers. Wages in textile mills were about 1.5-2 rials (8-11 cents) for a ten hour day in 1934-37; this rose to 3-6 rials a day for men and 1-2 for girls in 1941. (Textile wages of six pence a day in Iran compared with 63 pence in Britain, 23 in India and 14 in Japan in 1936.) Construction labor made 2-3 rials for a twelve-hour day around 1930. A decline in real wages is quite probable: Pay raises lagged behind inflation by 30-50 percent between 1920 and 1940, according to a 1941 U.S. embassy report. Floor's data on wages and food prices suggests a subsistence level standard of living for the working class in Fars and Azarbaijan.
John Furan
یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «ایران بین دو انقلاب» مینویسد:
عهد رضاشاه شاهد ظهور طبقه کارگر صنعتی ناراضی نیز بود. دستمزد نازل، ساعات کار زیاد، مالیاتهای سنگین، انتقال اجباری کارگران به منطقه مالاریا خیز مازندران و شرایط کار که به گفتهی یک سیاح اروپایی «عملاً به بردگی شباهت داشت»، همه موجب نارضایتی وسیع در بخش صنعت شده بود. از آنجا که اتحادیههای کارگری در سال 1926م [۱۳۰4 شمسی] ممنوع شده بود، نارضایتی به شکل کانونهای زیرزمینی و اعتصابهای غیرقانونی درآمد.3
The reign of Reza Shah also saw the emergence of a discontented industrial working class. Low wages, long hours, high consumer taxes, forced transfer of workers to the malaria-infested region of Mazandaran, and labor conditions that, in the words of a European visitor, "practically resembled slavery, "129 all caused widespread industrial discontent. Since trade unions had been banned in 1926, the discontent took the form of underground cells and wildcat strikes.
Yervand Abrahamian
نیکی آر کدی، پروفسور بازنشسته تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس و یان ریچارد، از اساتید و محققان برجسته دانشگاه سوربون فرانسه، در کتاب «ایران مدرن: ریشهها و نتایج انقلاب» مینویسند:
صنعتی شدن رضاشاه بیشتر به تسخیر یا کاهش بازارهای موجود تمرکز یافته بود تا ایجاد یا گسترش بازار؛ که موجب درآمدهای بیشتر برای اکثریت و افزایش تولید کارآمد میشود.
برای کارگران شهری، اعتصاب و ایجاد اتحادیههای کارگری غیرقانونی بود و حقوق پایین نیز امری عادی بود. در قانونی که در سال ۱۹۳۶م [۱۳۱۵ شمسی] از روی ترس و بزدلی به تصویب رسید، مقررات مربوط به کارخانهها با رویکرد خوبی عرضه شد؛ زیرا از استاندارد ساخت بهداشت محیط کار و پاداش کارگران صحبت به میان آمده بود؛ اما چون هیچگونه بازرسی وجود نداشت. این قانون اعتصابات و اتحادیهها را غیرقانونی اعلام کرد. ساعتهای کار طولانی به همراه دستمزدهای کم، باعث استثمار اکثر کارگران از جمله زنان و کودکان، بهویژه در کارگاههای فرش بود.4
Reza Shah's industrialization rested more on the capture of existing or reduced markets than on the creation of expanding ones, which would have required higher incomes for the majority and increased, efficient production. Regarding city workers, strikes and unions were outlawed, and low wages were the rule. A gesture toward factory regulation came in a 1936
law creating standards of construction, hygiene, and workmen's compensation, but there was no inspection. The law outlawed strikes and unions. Long hours with low wages remained the lot of workers, with women and children, especially in carpet workshops, the most exploited.Nicky R Cady
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
گزارش بسیار محرمانه کنسول آمریکا جیمز. اس. موس (پسر)، در سال ۱۹۳۹م [۱۳۱۸ شمسی] (که بهطور کامل ارائه شده است) سطح بالایی از وحشیگری و تاکتیکهای غارتگرانه رضاشاه را آشکار میکند:
«احتراماً به عرض میرساند که تعدادی از کارگران کارخانه ابریشمبافی یزد در حال انتقال اجباری به مازندران هستند. چند سال پیش بهموجب قانون انحصار تجارت خارجی، واردات ابریشم به ایران ممنوع شد، و حدود یک سال پیش هم یک کارخانه ابریشمبافی که متعلق به شاه بود به دست شخص او در چالوس مازندران گشایش یافت. ظاهراً نتوانستهاند کارگران ماهری برای دستگاههای بافندگی شاه پیدا کنند و اخیراً کارگران یزدی را به همین منظور به مازندران بردهاند.
[…] نظمیه ایران مشکل اجبار یزدیها برای مهاجرت به مازندران حل کرده است. نظمیه همه آنهایی را که میگفتند ابریشمباف هستند دستگیر و در کلانتری جمع کرد تا تعدادشان بهاندازه یکبار کامیون شد و سپس همه را به مازندران فرستاد تا تقریباً بدون مواجب در کارخانه ابریشمبافی شاه کار کنند.
عمده فعالیت ابریشمبافی یزد در کارگاههای خانگی صورت میگیرد و به همین سبب مأموران نظمیه خانه به خانه مردم را به دنبال دستگاههای بافندگی و بافندگان تفتیش کردهاند.مأموران کسانی را که منکر مهارت کار با دستگاه بافندگی بودند آنقدر کتک میزدند تا اینکه یا اعتراف کنند.
و یا مأموران قانع شوند که بافنده نیستند. حدود ۳۵۰ نفر به مازندران تبعید شدهاند و تفتیش خانگی همچنان ادامه دارد.
اطلاعات فوق را یک تاجر اروپایی مورد وثوق که دو سال گذشته را در یزد زندگی کرده تائید کرده است. او در توصیف روش استخدام کارگر برای کارخانههای ریسندگی اعليحضرت، آن را «چیزی کمتر از بردگی» ندانست.»
ممنوعیت ورود ابریشم فرصتهای زیادی را برای کسب سودهای هنگفت به وجود آورد. رضاشاه برای استفاده از این فرصتها، نه فقط کارگرانی برای کارخانه ابریشمبافیاش در چالوس «استخدام» کرد، بلکه آشکارا درصدد نابودکردن صنعت ابریشمبافی در یزد برآمد؛ زیرا این صنعت رقیب کارخانه اعليحضرت بود.6
The prob- lem of inducing Yazdis to emigrate to Mazandaran has been solved by the Iran ian police. All persons known to be silk weavers have been arrested; and as soon as a truck load had been assembled in the police station, they were shipped off to Mazandaran to tend the Shah's looms almost without pay. The figure of one rial a day (3 cents at the commercial rate of exchange) has been mentioned; but the undersigned officer is inclined to think that one rial is too low.
Much of the silk weaving in Yazd is home industry, and the police have made house to house searches to locate looms and ferret out the weavers. Persons who were taken into police custody and who denied they could operate a loom were beaten unmercifully by the police until either they confessed or the police were convinced that they were not weavers. No less than 350 men have been deported, and the search merrily continues. No women and children are
known to have been impressed into the Shah's service. The forgoing information was vouched for by a responsible European business man who has lived in Yazd for the past two years. In describing the procedure in recruiting His Impe rial Majesty's mill hands, he characterizes it as "nothing short of slavery.
The banning of silk imports created opportunities to earn serious money. Responding to those opportunities, Reza Shah not only "recruited" workers for his silk mill in Chalus, he obviously set about destroying the silk industry in Yazd because it would compete with His Majesty's mill. . A strictly confidential report from 1939 (given in its entirety) by the American consul James S. Moose Jr. reveals, contrary to Jordan's assertion, a heightened level of brutality and predatory tactics by Reza Shah:
I have the honor to report that numbers of Yazd silk weavers are being deported to Mazandaran.
Several years ago, under authority of the Foreign Trade Monopoly Law, the importation of silk into Iran was forbidden, and about a year ago a silk mill belonging to the Shah personally was opened at Chalus in Mazandaran. Apparently there has been difficulty in securing satisfactory mill hands to tend the Shah's looms; and recently weavers have been deported from Yazd to Mazandaran for that purpose.Mohammad Qoli Maj
آرتور چستر میلسپو، مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امور خارجه ایالات متحده که برای سازماندهی مجدد وزارت دارایی ایران استخدام شد، در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد:
کارگر ایرانی از نظر شکیبایی و تحمل مشهور است. با وجود این، اعتیاد گسترده نسلهای متمادی به تریاک، قدرتش را سلب کرده است. اگرچه میزان آن کمتر از سایر کشورها باشد مضر است و عوارض خود را به همراه داشته است. سوءتغذیه نیز عاملی دیرینه و عمومی است و بیماری -حصبه و تیفوس، اسهال خونی، مالاریا، تراخم، آبله و سیفیلیس- به نحو غمانگیزی شیوع دارد. به کار گماشتن کودکان تقریباً در سطح جهانی معمول است و بهسختی میتوان آن را برای ساختن یک ملت سالم و سرزنده مفید دانست.7
The Persian laborer is famed for his endurance. Yet, widespread smoking of opium generation after generation, though less conspicuously harmful than in other countries, has taken its toll; malnutrition is a longstanding and general condition; and disease-typhoid and typhus, the dysenteries, malaria, trachoma, smallpox, and syphilis are tragically prevalent. Child labor is almost universally customary and is hardly conducive to the building of a healthy and vital people.
Arthur Chester Millspaugh