کریستین دلانوآ، مورخ فرانسوی، در کتاب «ساواک» مینویسد:
او [رضاشاه] متقاعد شده بود که میتواند کشور را برخلاف مردمش مدرن کند. ناظری انگلیسی در اوایل قرن از تفاوت زیاد وضعیت زنان قاهره یا استانبول و وضعیت زنان در ایران خبر میدهد. رضاشاه فکر میکرد این مسئله را با ممنوعیت پوشیدن چادر در خیابانها حل کرده است. او کشیدن چادر از سر زنانی را که قصد تبعیت [از این قانون را] نداشتند اجباری کرد. مسلماً این بهترین روش برای ایجاد تغییر در معنویات نبود. حقیقت دارد که در مقایسه با ترکیه و مصر، ایران کشوری کمترغربیشده بود. رضاشاه فکر میکرد با اجبار و فشار میتواند قرنها [ایران] را پیش بیندازد.1
La brutalité du régime de Rézâ Shah peut être mise sur le compte de l'autocratisme forcené du souverain et aussi de la situation dont il hérita. Il demeurait persuadé qu'il pouvait moderniser le pays contre son peuple. Un observateur anglais notait au début du siècle qu'un gouffre séparait la condition de la femme au Caire ou à Constantinople de celle de Téhé ran. Réza Shah crut résoudre le problème en interdisant le port du tchador dans les rues. Il fit arracher le voile de celles qui ne voulaient pas se soumettre. Ce n'était pas forcé- ment la meilleure façon d'obtenir un changement des menta lités. Il est vrai que, comparé à la Turquie ou à l'Egypte, l'Iran était un pays moins occidentalisé. Rézâ Shah pensa que la coercition lui ferait franchir les siècles.
Christian Delanois
پیتر آوری، از برجستهترین متخصصان تاریخ و ادبیات ایران در جهان و از محققان برجسته کمبریج، در کتاب «ایران مدرن» مینویسد:
دستورات نظم جدید، بهطور کامل و با ترس و لرز اجرا گردید؛ اما در موضوعات عمده، بسیاری از این دستورات وسیله سوءاستفاده و استثمار مردم قرار گرفت. تخمینزده میشود که از ۳۰۰۰۰۰ نفر جمعیت مرد و زن تهران، در سال 1935م [1314 شمسی] نزدیک به چهار هزار زن، رفع حجاب کردند. در پاییز ۱۹۳۴م [ ۱۳۱۳ شمسی]، دولت با صدور اعلامیهای مردم را برای پذیرش آموزگاران زن بیحجاب آماده کرد. در مه ۱۹۳۵م [اردیبهشت ۱۳۱۴ شمسی] یک مرکز فرهنگی زنان که زیر نظر یکی از دختران شاه قرار داشت، تأسیس گردید و دخترها با لباس ورزشی رژه رفتند. در ۲۸ ژوئن [6 تیر]، نخستوزیر، یک مجلس عصرانه تاریخی در یکی از باشگاههای مشهور تهران ترتیب داد که اعضای کابینه و مقامات بلندپایه، با همسران خود به آن دعوت شدند. از اینرو، مایه حیرت نیست که پس از گذشت چند سال از آغاز اصلاحات رضاشاه در زمینه لباس، مردم ایران بلافاصله پس از قیام مردم افغانستان علیه امانالله خان دست به یک قیام در مشهد مقدس زدند و نیروهای ارتش با مسلسل به داخل حرم یورش بردند. در این ضمن، حضور بانوان سرشناس بیحجاب در معابر عمومی و پوشیدن لباس به شیوه اروپایی ادامه یافت.2
It was thus that in details the decrees of the New Order were obeyed with timorous dispatch while in major matters many of them were abused and loopholes found for the commission of acts exploit ing the people. It was estimated that during 1935 some four thou sand women in Tehran, out of a total population of 300,000 males and females, were leaving off the veil. In autumn 1934 an official pronouncement had prepared the public for unveiled women teachers in schools. In May 1935 a Womens' Cultural Centre with one of the Shah's daughters as its patron was founded and there was a parade of schoolgirls in gym slips. On 28th June the Prime Minis ter gave an historic tea-party at a prominent Club in the capital and members of the Cabinet and high officials were bidden to arrive accompanied by their wives. Not surprisingly, in spite of the pause during the years immediately following the rising against Amanu llah in Afghanistan, the reforms in matters of dress led to a rebellion in the shrine-city of Meshed, where troops armed with machine- guns and rifles had to violate the precincts of the shrine before order was restored. In the meantime, public appearances of ladies of high position and the abandonment by younger men of old fashioned articles of dress continued undeterred. .
Peter Avery
پیتر آوری، از برجستهترین متخصصان تاریخ و ادبیات ایران در جهان و از محققان برجسته کمبریج، در کتاب «ایران مدرن» مینویسد:
در هشتم ژانویه همان سال [۱۹۳۶ میلادی / ۱۷ دی ۱۳۱۴ شمسی] [رضا] شاه به اتفاق ملکه و دو دختر بزرگش که بیحجاب بودند و لباس اروپایی [به تن] داشتند، در یکی از دبیرستانهای تهران حضور یافتند. از این زمان به بعد بود که حجاب ممنوع اعلام شد: مغازهها اجازه خدماتدهی به زنان محجبه را نداشتند و خانمهای محجبه اجازه نداشتند در خیابانها راه بروند یا از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند. بعضی از خانمهای مسن تا بعد از سال ۱۹۴۱م [1320 شمسی مصادف با خروج رضاشاه از کشور] دیگر از خانه خارج نشدند؛ آنها نمیتوانستند با مشقتی که این مقررات جدید بر آنها تحمیل میکرد مواجه شوند. پس از سال ۱۹۴۱ تعداد شگفتانگیزی با اشتیاق دوباره به حجاب رو آوردند و این حجاب به سرعت دوباره به یک منظرهی معمولی تبدیل شد.3
On 8th January of that year the Shah had appeared at the Tehran High School with the Queen and his two elder daughters unveiled and in European dress. From thence forward the veil had been forbidden: shops were not allowed to serve veiled women customers and ladies wearing the veil were not allowed to walk in the streets or to use public transport. Sorne old ladies never went out again until after 1941; they were unable to face the ordeal these new regulations imposed upon them. After 1941 a surprising number rushed to resume the veil and it quickly again became a common sight
Peter Avery
نیکی آر کدی، پروفسور بازنشسته تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس و یان ریچارد، از اساتید و محققان برجسته دانشگاه سوربون فرانسه، در کتاب «ایران مدرن: ریشهها و نتایج انقلاب» مینویسند:
در سال 1936م [1315 شمسی]، به زنان دستور داده شد کشف حجاب کنند و لباسهای مد غربی بپوشند. بعضی از زنان، این را معادل برهنه بیرون رفتن میدانستند و به دلیل اینکه ژاندارمها گاهی چادر زنان را در خیابانها میکشیدند، از ترک خانه خودداری میکردند.
به گفته هوشنگ شهابی، بیحجابی اجباری زنان ایرانی… در میان تمام سیاستهای مدرنیزاسیون رضاشاه، یکی از مهمترین سیاستهایی بود که باعث عدم محبوبیت او در میان عامه مردم ایران شد. بین ژانویهی سال 1936م [دی ۱۳۱۴ شمسی] و استعفای شاه در سال 1941م [۱۳۲۰ شمسی]، پلیس و ژاندارمری برای اجرای این ممنوعیت، از خشونت فیزیکی استفاده کردند؛ بدین صورت به خصوصیترین حوزه [زندگی] حدود نیمی از جمعیت [کشور] تعرض شد.4
هوشنگ اسفندیار شهابی، استاد تاریخ و روابط بینالملل در دانشگاه بوستون است. تخصص او در سیاست و تاریخ فرهنگی خاور میانه، شیعه و قوانین بینالملل میباشد. هوشنگ شهابی سابقه تدریس در دانشگاههای هاروارد و دانشگاه کالیفرنیا، را دارد.5
in 1936 women were ordered to unveil and dress in Western style clothing. Some women saw this as the equivalent of going out naked and refused to leave their homes, as gendarmes sometimes tore chadors from women on the streets. According to Houchang Chehabi,
The forced unveiling of Iranian women... was, among all of Reza Shah's modernization policies, the one that contributed most to his unpopu- larity among ordinary Iranians. Between January 1936 and the mon- arch's abdication in 1941, police and gendarmerie used physical force to enforce the ban, thus violating the innermost private sphere of close to half the population....Nicky R Cady
محمدعلی همایون کاتوزیان، عضو دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران مدرن: استبداد و شبه مدرنیسم» مینویسد:
زنان ایرانی، در 7 ژانویه 1936م [۱۷ دی ۱۳۱۴ شمسی]، رسماً و با تشریفات، بدون استثناء مجبور به کشف حجاب شدند. مجالس دولتی و مجالسی که به تشویق دولت ترتیب یافته بود، در سراسر کشور برگزار شد تا «آزادی» زنان ایران جشن گرفته شود. پس از آن استفاده از چادر و همینطور هر چارقد یا سرپوشی بهجز کلاههای اروپایی ممنوع شد. آنها که شهامت ایستادگی در برابر این خشونت غیرقانونی را داشتند، دستگیر، محاکمه، زندانی و یا در صورت محکومیت، جریمه نمیشدند، بلکه قربانی حملهی مأموران شهربانی میشدند که در ملأعام چادر یا چارقد را با فحاشی از سرشان میکشیدند و پارهپارهاش میکردند.
بسیاری یا در حقیقت، بیشتر زنان بالای چهل سال خودشان را در خانههایشان زندانی کردند. این درست به این میمانست که در اروپا قانون غیرمنتظرهای وضع شود که طبق آن زنان فقط مجاز به پوشیدن لباسهای «بالا برهنه» باشند. با این حال، حتی این زندانی کردنهای خودخواسته هم مشکل آنها را حل نکرد. مثلاً حداقل هفتهای یکبار، مسئلهی حمام رفتن وجود داشت. قبل از پیشروی شتابان به سمت مدرنیسم دروغین، تمام طبقات اجتماعی ایران از حمام عمومی استفاده میکردند؛ سنتی که طی قرنها ایجادشده بود. زیرا ایران، جامعهای اجتماعی بود، نه فردگرا. آنهایی که برحسب اتفاق، از روی پشتبام همسایگانشان، به حمامهای محلی دسترسی داشتند، خوشاقبال بودند. سایرین که اینگونه نبودند، باید خطر بزرگی را میپذیرفتند و وقتی دستگیر شدند، توهینها و هتک حرمتها را متحمل میشدند.6
On 7 January 1936 Iranian women were formally, ceremoniously, in discriminately and forcibly 'unveiled'. Both official and officially inspired meetings were held everywhere in order to celebrate the 'liberation' of Iranian women. Thenceforth the use of the Iranian chadur a long overdress covering the woman's head and body, and incorrectly referred to as a 'veil' was forbidden. And so was the use of any form of headscarf or headdress, except for European hats. Those who dared defy this piece of violent lawlessness would not be arrested, tried, imprisoned and/or fined upon conviction: they would be victims of physical assault by policemen (for there were no policewomen), who would simply pull the chadur, or the scarf, off their heads in public, and, with a torrent of loud abuse, tear it into shreds.
Many, indeed most, women over the age of forty became 'voluntary' prisoners in their own homes. To them, this was exactly the equivalent of a sudden 'law' which would compel European women to wear 'topless' dresses. Yet even this enforced self-imprisonment did not completely solve their problem. For example, there was the problem of going to the public bath at least once a week: before the rapid march of pseudo modernism, Iranians of all social classes had been dependent on highly elaborate public baths, a tradition developed over the centuries for Iran's was a communal, not an individualistic, society. Those who happened to have rooftop access to their local baths through the neighbouring houses were lucky. Those who did not
took grave risks and, when caught, suffered the prescribed indignities.Mohammad Ali Homayun Katoozian
In 1935 a far greater offense was perpetrated by the shah when he ordered force to be used against a large crowd gathered at the shrine of Imam Reza in Mashhad who had been listening to a preacher attack the European dress code and the unveiling of women. Between four hundred and five hundred people were killed, while others were arrested, banished, or executed afterwards.
John Furan
جان فوران، استاد جامعهشناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب» مینویسد:
شاه در سال 1935م [۱۳۱۴ شمسی] مرتکب جنایت بزرگتری شد. زمانی که دستور شدت عمل در برابر جمعیت انبوهی را داد که در حرم امام رضا در مشهد گرد آمده بودند و به سخنرانی که به قانون لباس اروپایی و کشف حجاب حمله میکرد، گوش میدادند. [آن روز]، بین چهارصد تا پانصد نفر کشته و پس از آن افراد دیگر دستگیر، تبعید یا اعدام شدند.7
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
دکتر دونالدسن که پیش از آمدنش به تهران سعی کرده بودم از طریق تلگراف با او تماس بگیرم ولی موفق نشده بودم، اطلاعات زیر را در اختیارم گذاشت. شورش صبح روز ۱۲ ژوئیه [۲۰ تیر] شروع شد و یک ملای ایرانی که در حرم بالای منبر رفت و سخنان تندی بر ضد اصلاحات پیشنهادی شاه ایراد کرد، باعث تشدید شورش شد. مأموران امنیتی او را از منبر پایین کشیدند و موقتاً حبس کردند. آشوبی به پا شد و مردم ملا را از دست مأموران نجات دادند. او هم دوباره برای جمعیتی که هر لحظه به تعدادشان افزوده میشد، با صدای بلند رجزخوانی میکرد. نیروهای کمکی شهربانی به محل حادثه یورش بردند و تلاشهای نافرجامشان برای متفرقکردن جمعیت تا پایان روز، منجر به خسارتهای زیادی شد.
استاندار خراسان اوایل صبح روز بعد تلگرامی برای شاه فرستاد و از او کسب تکلیف کرد و در پاسخ تلگرامی دریافت کرد به این مضمون که همه نیروهای نظامی موجود باید فراخوانده شوند و جمعیت بهزور متفرق شود، حتی اگر این امر مستلزم ویران کردن حرم باشد. بهمحض دریافت این تلگرام، متن آن برای معترضانی که هر لحظه تعدادشان زیادتر میشد خوانده شد. تا بعدازظهر روز ۱۴ ژوئیه [۲۲ تیر] جمعیت حاضر در حرم و اطراف آن به بیش از ۱۰ هزار نفر میرسید. نیروهای نظامی مشهد چندان منظم نبودند و برخی از آنها از فرمانبرداری افسران مافوقشان و شلیک به مردم سرپیچی کردند. دو نفر از آنها که از انجام این فرمان سر باز زدند توسط افسرانشان کشته شدند. یکی [دیگر] از آنها خودکشی کرد و چند تن از افسران به خاطر ناتوانی در مطیع کردن افراد زیر دست خود بعداً بازداشت شدند.8
Dr. Donaldson, whom I tried unsuccessfully to reach by wire prior to his arrival gave the following facts to me. The rioting started in the morning of July 12, and was precipitated by an Iranian Mullah who mounted the rostrum in the Shrine and opened a bitter tirade against the new innovations proposed by the Shah. Guards pulled him down from the rostrum and placed him in temporary confinement. Rioting started, the Mullah was rescued from the guards and again harangued the crowds which by this time were becoming larger. Police reserves were rushed to the scene and their unsuccessful efforts to disperse the mob resulted in several casualties before nightfall. The Governor general appealed by wire to the Shah early the following morning and received in reply a telegram to the effect that all available troops should be called out, and the mob dispersed by force, even though it became necessary to level the Shrine in so doing. This telegram was read to the fast growing number of rioters as soon as the same was received. Late during the afternoon of July 14 the mob in the Shrine and the grounds numbered more than ten thousand people. The Meshed troops lacked discipline and some of them declined to obey the com mands of their officers and fire on the rioters. Two of those who declined to obey such command were shot down by their officers. One committed suicide and several officers were later arrested because of their inability to obtain obe dience from the enlisted men.
Mohammad Qoli Maj
یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
او [رضاشاه] ممنوعیت القاب را به عناوین سید، حاجی، مشهدی و کربلایی تعمیم داد. القاب کسانی که به زیارت مکه، مشهد یا کربلا رفته بودند. او مراسم عزاداری عمومی را به یک روز محدود کرد و مساجد را موظف کرد که برای چنین مناسبتی از صندلی استفاده کنند – البته این برخلاف سنت نشستن بر کف مساجد بود. او برگزاری آیینهای خیابانی محرم و عید قربان را ممنوع کرد. […] او حرم مشهد و همچنین مسجد اصلی اصفهان را به روی گردشگران خارجی گشود. او حتی به فکر افزایش سن ازدواج -هجدهسالگی برای مردان و پانزدهسالگی برای زنان- هم بود.
در ۱۰ ژوئیه – سالگرد بمباران حرم مشهد توسط روسیه در سال 1912م [۱۲۹۱ شمسی] – یک واعظ محلی از این فرصت استفاده کرد تا نهتنها این «تغییرات بدعتآمیز» بلکه فساد گسترده دولت و مالیاتهای سنگین [برای] مصرفکننده را محکوم کند. این امر الهام بسیاری از بازاریان و [مردم] روستاهای مجاور برای بست نشستن در داخل حرم شد. آنها شعار میدادند: «شاه یزید دوران است» و «امام حسین ما را از این شاه شرور مصون دار».
مقامات محلی به مدت چهار روز کامل از زمانی که پلیس شهر و گردان ارتش استان از تجاوز به حرم خودداری کردند، درمانده نظارهگر بودند. کنسول بریتانیا گزارش داد افسران وحشتزده کلاههای جدید را زیر لباسهایشان پنهان کرده، اینطرف و آنطرف میدویدند و آماده بودند تا در صورت مواجهه با افسران دیگر، کلاهشان را بر سر بگذارند. این بنبست موقعی به پایان رسید که نیروهای کمکی از آذربایجان وارد صحنه شدند و به حرم هجوم آوردند. دویست نفر غیرنظامی جراحتهای جدی متحمل شدند و بیش از یک صد نفر، شامل تعداد زیادی از زنان و کودکان جان خود را از دست دادند.
در ماههای بعدی، تولیت حرم و سه سربازی که از تیراندازی اجتناب کرده بودند، اعدام شدند. یک دیپلمات انگلیسی هشدار داد که: «شاه به هنگام نابود کردن قدرت ملاها، سخن ناپلئون را از یاد برده است که هدف اصلی دین، ممانعت از کشتار ثروتمندان به دست فقرا است. هیچ چیزی نمیتواند جای نفوذ مذهبی را بگیرد و این ناسیونالیسم مصنوعی را نجات دهد که احتمالاً با مرگ شاه از بین خواهد رفت و دورهای از هرج و مرج بر جای خواهد گذاشت.» با این حال فوران مردم در مشهد بر سایر مناطق کشور چندان تأثیرگذار نبود. مجتهدان، به ویژه رهبران قم و اصفهان سکوت کردند شاه بهنوبه خود، اقدامات جنجالی خود را افزایش داد. او به سنت اعلام آغاز ماه رمضان با شلیک توپ و کاهش ساعات کاری در این ماه پایان داد. اداره بنیادهای روحانی را از دفتر اوقاف مذهبی به وزارت آموزش و پرورش منتقل کرد. افزون بر این، پوشیدن چادر را در مکانهای عمومی اعم از خیابانها، ادارات دولتی، سینماها، حمامهای عمومی، اتوبوسهای شهری و حتی کالسکههای شهری، ممنوع کرد.9
He extended the ban on titles to include sayyed, hajji, Mashedi, and Karbalai, titles used by those who had made the pilgrimage to Mecca, Mashed, or Karbala. He restricted public mourning observances to one day, and obliged mosques to use chairs for such occasions this, of course, ran counter to the tradition of sitting on mosque floors. He banned street commemorations for Muharram, the Day of Sacrifice,He opened up the Mashed shrine as well as the main Isfahan mosque to foreign tourists. He even toyed with the idea of raising the marriage age eighteen for men and fifteen for women.
The predictable backlash came in 1935. On July 10 the anniversary of the Russian bombardment of the Mashed shrine in 1911 a local preacher took the occasion to denounce not only these "heretical innovations" but also rampant government corruption and the heavy consumer taxes. This Inspired many from the bazaar and the nearby villages to take sanctuary inside the shrine. They chanted: "The Shah is a new Yezid"; and "Imam Hussein protect us from the evil Shah." Local authorities watched helplessly for four full days since the city police and the provincial army battalion refused to violate the shrine. The British consul reported that frightened officials ran back and forth with their new hats hidden under their coats, ready to produce them only if they encountered other officials. The standoff ended only when reinforcements from Azerbaijan arrived on the scene and broke into the shrine. Two hundred civilians suffered serious injuries; and more than one hundred, including many women and children, lost their lives. In the following months, the shrine custodiati and three soldiers who had refused to shoot were executed. A British diplomat warned: "The Shah, in destroying the powers of the Mullahs, has forgotten Napoleon's adage that the chief purpose of religion is to prevent the poor from murdering the rich. There is nothing to take the place of religious
influence, save an artificial nationalism which might well die with the shab, leaving anarchy behind."
The Mashed outburst, however, did not have much impact on the rest of the country. The mojtaheds, especially the leading ones in Qom and Isfahan, kept their silence. The shah, for his part, stepped up his contro versial measures. He ended the tradition both of announcing the arrival of Ramadan with a volley of guns, and of shorter work hours during the fast. He transferred the administration of clerical foundations from the office of religious endowments to the ministry of education. What is more, he now banned outright the full length chadour from all public places: from streets, government offices, cinemas, public baths, city buses, and even street carriages.Yervand Abrahamian