ویلیام هیلی سالیوان، آخرین سفیر ایالات متحده در ایران، در کتاب «مأموریت در ایران» مینویسد:
مجلس نمایندگان فروش هواپیماهای آواکس را به ایران تصویب کرد ولی این پیشنهاد در سنا رد شد. […] مقامات پنتاگون [وزارت دفاع آمریکا] دست به کار شدند و در نتیجه مذاکره با رهبران کنگره، به این راهحل رسیدند که هواپیماهای آواکس را با کمی تغییر که متضمن جایگزینی یک سری تجهیزات خاص به ویژه تجهیزات رمزگذاری و برخی اصلاحات دیگر بود، به ایران تحویل دهند.1
It was so badly handled that, despite a close victory for the sale of the aircraft in the House of Representatives, the Senate actually voted against it
William H. Sullivan
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
خرید [ناوشکنهای] اسپروانس مثل خیلی از خریدهای دیگر صرفاً بر اساس قدرت مالی ایران انجام گرفته بود و هیچ توجهی به عامل نیروی انسانی نشده بود.2
At this point the professionals from the Pentagon moved in and worked out a compromise with the congressional leader- ship. That compromise required certain substitutions of equip ment-particularly encryption equipment and certain other modifications on the AWACS aircraft before the planes could be sold to Iran.
Robert Graham
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
ایران به طور سرانه ۴ برابر ترکیه در امور دفاعی هزینه میکند؛ در حالی که تعداد نیروهای مسلحش سی درصد کمتر از ترکیه است.3
The Spruance purchase, like so many other items, was predicated on Iran's ability to buy and took no account of the human elementUnder the Shah Iran spent four times as much per capita on defence as Turkey, yet the numerical strength of the latter's armed forces was over 30 per cent less
Robert Graham
یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
بین سالهای 1954 تا 1977م [1333 تا 135۶شمسی] بودجه نظامی در ایران 12 برابر شد و سهم آن در بودجه سالانه از 24 به 35 درصد رسید. از 60 میلیون دلار در سال 1954م [1333 شمسی] به 5.5 میلیارد دلار در سال 1973م [1352 شمسی] و بیش از 7.3 میلیارد دلار در سال 1977م [1356 شمسی] رسید.4
. In the period between 1954 and 1977. the military budget grew twelvefold and its share of the annual budger went from 24 to 35 percent from $60 million in 1954 to 55.5 billion in 1973, and further to $7.3 billion in 1977.
Ervand Abrahamian
پیتر آوری، از برجستهترین متخصصان تاریخ و ادبیات ایران در جهان و از محققان برجسته کمبریج، در کتاب «ایران مدرن» مینویسد:
سازمان امنیت [ساواک]، واقعیتی بود که کمتر کسی میتوانست وجود آن را انکار کند، در حالی که سایر خدمات عمومی مورد توجه [دولت] نبود. اختصاص ۴۵٪ از بودجه کل کشور به هزینههای نظامی [رقم بالایی را تشکیل میداد اما] بهطور غیرطبیعی زیاد تصور نمیشد. ایران ملت صلحطلبی دارد. مردم کشور عقیده داشتند که هدف از بودجه کلان ارتش، چیزی جز ارعاب مردم نیست. اما مردم درست نمیاندیشیدند. زیرا شاه از یکسو، تعهداتی در پیمان سنتو داشت، و از سوی دیگر، قلباً مایل نبود که ایران چنین تعهدات مالی را در خارج از کشور [در پیمان سنتو] داشته باشد.گروههای مخالف شاه عقیده داشتند که ایجاد یک دستگاه نظامی پر خرج، آن هم برای ملتی که بایستی بیطرف باشد، بههیچوجه ضرورتی ندارد.
بسیاری از مردم ایران هنوز هم از ارتش نفرت داشتند و کسانی را که لباس نظامی به تن میکردند با دیده تحقیر مینگریستند. کارشناسان تعلیم و تربیت و آموزگارانی که حقوق ماهانه آنان پایین بود، از وجود هزینههای بالای نظامی ابراز تأسف میکردند.5
. The Security Organisation (SAVAK) was a reality few could ignore, while other public services remained neglected; the allocation of 45 per cent of the total Budget to military expenses was not unnaturally thought excessive, Iran was a pacific nation; it was suspected that the large army estimates were designed to give the Throne the means of intimidating the people. This was not in fact entirely true for one thing the Shah had obligations to CENTO; a secondary consideration was undoubtedly his desire to cut a figure militarily outside his country. But members of the opposition thought building up an expensive military machine, in a nation they believed should be neutral, quite unnecessary. Many Iranians still hated the army and were contemptuous of those who wore its uniform. Educationalists and underpaid school- teachers resented its cost.
Peter Avery
فرد هالیدی، نویسنده و متخصص روابط بینالملل و خاورمیانه، در کتاب «ایران: دیکتاتوری و توسعه» مینویسد:
چنانکه دیدیم ایران، از جهات بسیار یك دیکتاتوری نظامی تمام عیار است. دولت هیچ فعالیت سیاسی مستقلی را اجازه نمیدهد. بسیاری از مخالفان به زندان افتاده، شکنجه شده و کشته میشوند. در نتیجه شكی نیست که ایران یك دیکتاتوری است؛ دلایل قانعکنندهای نیز هست که میتوان این دیکتاتوری را نظامی دانست. اولاً دستگاه اختناق بهطور کلی (نیروهای مسلح و واحدهای امنیتی) نهاد اصلی حفاظت داخلی از رژیم است، ثانیاً این دستگاه و بخصوص ارتش، نقش عمدهای در حیات سیاسی و اقتصادی ایفا میکند. بهعلاوه رژیم به لحاظ تاریخی وجود خود را مدیون کودتاهای نظامی است. (۱۹۲۱ و ۱۹۵۳م) [1299 و 1332 شمسی] هر دو شاه پهلوی توسط ارتش به قدرت رسیدند و برای حکومت بر ایران به آن متکی بودهاند. و هر دو تقویت نیروهای مسلح و حفظ وفاداري آن را نخستین وظیفه خود دانستهاند.6
dictatorship. No independent political activity has been allowed by the government; many opponents are jailed, tortured and killed. There can, consequently, be no doubt that Iran is a dictatorship. There are also persuasive reasons for thinking this dictatorship is a military one. First, the repressive ap paratus in general (Le. the armed forces and the security units) is the main institution sustaining the régime internally, Secondly, this apparatus, in particular the army, plays a major role in social and economic life. Moreover the régime is historically one that owes its existence to military coups (1921, 1953), Both Pahlavi Shahs were brought to power by the army and both have relied on it to rule Iran. Both have also seen it as their prime duty to strengthen and to retain the loyalty of the armed forces
Fred E. Halliday
فرد هالیدی، نویسنده و متخصص روابط بینالملل و خاورمیانه، در کتاب «ایران: دیکتاتوری و توسعه» مینویسد:
بعدها در دهه ۱۹۵۰م [دهه ۱۳۳۰ شمسی]، آشکار شد که نقش اصلی و در واقع تنها نقش ارتش ایران حفظ موقعیت داخلی رژیم است؛ هرچند که اخذ سلاحهای آمریکایی را برای عقب راندن حمله شوروی توجیه میکردند، اما این فقط ظاهرسازی بود. هیوبرت هامفری سناتور آمریکایی در ۱۹۶۰م [۱۳۳۹ شمسی] گفت: «میدانید فرمانده ارتش ایران به یکی از افراد ما چه گفت؟ او گفت که به برکت کمك امریکا ارتش در وضعیت خوبی است؛ حالا میتواند از پس جمعیت غیرنظامی برآید.»7
Subsequently, throughout the 1950s it was no secret that the main, indeed only, function of the Iranian army was to maintain the internal position of the régime; although the provision of US arms was justified on the grounds that Iran needed them to ward off a Soviet attack, this was only a pretence. As US Senator Hubert Humphrey put it in 1960: 'Do you know what the head of the Iranian army told one of our people? He said the army was in good shape, thanks to US aid it was now capable of coping with the civilian population."
Fred E. Halliday
آنتونی پارسونز، دیپلمات انگلیسی و سفیر بریتانیا در ایران، در کتاب «غرور و سقوط؛ ایران» مینویسد:
یکی از مشکلات این بود که نیروهای نظامی برای رویارویی با جمعیت و درگیریهای خیابانی تعلیم ندیده و در به کار بردن وسایل ضد شورش مانند باتوم و گلولههای لاستیکی تجربهای نداشتند. یک مورد را در اواخر نوامبر به یاد میآورم. در نزدیکی سفارت بودم و قصد داشتم برای صرف ناهار به اقامتگاه بروم که صدای تیراندازی شنیدم. […] سربازان از هر دو طرف و بهصورت متناوب با تفنگهای سرعتی به سمت تظاهرکنندگان شلیک میکردند، در حالی که متفرق کردن آنها با وسایل ساده ضد شورش و چند ضربه باتوم امکان پذیر بود. سربازهای ایرانی که من در جریان این درگیری دیدم حالتی داشتند که گویی با یک دشمن خارجی میجنگند.8
. One of the problems was that the troops had no training in crowd control and were incapable or unwilling to use the non-lethal internal security equipment such as batons and rubber bullets with which some had been issued. I remember one occasion in late November when I heard shooting close to the Embassy as I was walking from my office to the Residence for lunch. ... The soldiers were intermittently firing single shots from high velocity rifles straight into the advancing demonstrators. Both groups could easily have been dispersed by determined baton charges by troops with anti-riot equipment. But the Iranian army was behaving as though it was fighting a war against a national enemy.
Anthony Parsons
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
وابستگی ایران به متخصصان و افراد خارجی چنان شدید بود که تا سالهای ۱۹۸۰ [۱۳۵۸-۱۳۵۹ شمسی] انتظار نمیرفت ایران بتواند حتی مدت یک روز بدون کمک آمریکا بجنگد و سلاحها را به کار ببرد.9
Such is Iranian dependence on expatriate personnel that it will be unable to fight on a day-to-day basis without American support through to the late 1980s
Robert Graham
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
ارتش، بزرگترین کارفرما و مشتری نیروی کار ماهر و نیمهماهر شد. واردکننده اصلی افراد متخصص فنی خارجی هم ارتش بود. تقریباً نیمی از افراد خارجی که در سال ۱۹۷۷م [۱۳۵۶ شمسی] در ایران کار میکردند، مربوط به پروژههای دفاعی و یا وابسته به دفاع بودند. 10
The military became the biggest single client for skilled and semi- skilled labour. It also became the prime importer of foreign skilled and technical personnel. Almost half the foreign personnel employed in Iran by 1977 were estimated to be defence or defence-related.
Robert Graham
فریدون هویدا، نماینده ایران در سازمان ملل متحد تا سال 57 و برادر امیرعباس هویدا، در کتاب «سقوط شاه» مینویسد:
وقتی وزیر امور خارجه ما در نیویورک با آندری گرومیکو ملاقات کرد، این [دیپلمات روس] با شوخی به او گفت: «این سلاحهایی که شما به آنها مجهز میشوید، ما را به فکر فرو میبرد.»
وزیر ما پاسخ داد: «این موضوع [مربوطه به] دفاع از ایران است. سیاست ما علیه همسایه بزرگ ما در شمال نیست، ما هر کاری بکنیم هرگز نمیتوانیم با قدرت شما برابری کنیم.»
گرومیکو ادامه داد: «مطمئناً. اما ما تعجب میکنیم که چرا و علیه چه کسی [سلاح جمع میکنید؟] عراق؟ اما [عراق که] کشور کوچکی است. امارات؟ آنها هم که از نظر نظامی بهحساب نمیآیند. عربستان سعودی؟ آنها هم تهدیدی برای ایران نیستند. پس چرا؟» وزیر ما هیچ استدلال محکمی در دسترس نداشت و موضوع بحث را عوض کرد. […] صرف نظر از مسئله برهم زدن موازنه، اصولاً باید گفت که گودال بیانتهای مخارج نظامی مقادير قابل توجهی از درآمد نفتی کشور را میبلعید و هم خطرات فراوانی برای اقتصاد کشور به بار میآورد. صورت جلسات شورای عالی اقتصاد -که به ریاست شخص شاه تشکیل میشد- نشان میدهد که برادرم و چند تن از وزرای کابینه او طی این جلسات همواره میکوشیدند تا اشتهای سیریناپذیر شاه به خرید اسلحه را تعدیل کنند، ولی او آنچنان در افکار و رؤیاهای خود برای تبدیل ایران به يك قدرت نظامی غرق بود که اصلاً توجهی به نصایح آنها نداشت. 11
In September of the same year, when our Foreign Minister met Andrei Gromyko in New York, the Russian told him, with a trace of humor. "All these arms you're equipping yourselves with are making us think-
Our Minister cut in: "It's a matter of the defense of Iran. Our policy is not directed against our great neighbor to the north. Whatever we do, we can never equal your power."
"Certainly. Gromyko went on. "But we wonder why, and against whom. Iraq? But that is a small country. The Emirates? They don't count militarily. Saudi Arabia? It is no threat to Iran. Then why?"
Our Minister had no valid argument available, and he changed the subject....
Irrespective of the balance of power, the bottomless pit of military spending was certainly swallowing the greater part of Iran's oil revenues. Ill-considered arms purchases were putting the entire economy in danger.
The evidence of the reports of the Supreme Economic Council chaired by the Shah himself shows that my brother and a few of his ministers tried to moderate the sovereign's appetites, but he remained obsessed by his dream of transforming Iran into a military region.Fereydoun Hoveyda
سینتیا هلمز، پژوهشگر آمریکایی و همسر ریچارد هلمز رئیس اسبق سیا و سفیر آمریکا در ایران در پنج سال آخر رژیم پهلوی، در کتاب «خاطرات یک همسر سفیر در ایران» مینویسد:
انبار کردن تسلیحات در ایران از ۱۹۷۲م [۱۳۵۱ شمسی] شروع شد که گفته میشد تا حدودی بخشی از آن حاصل سفر رئیسجمهور نیکسون به تهران بوده است. انگلیسیها چند ماه قبل، ارتش خود را از شیخنشینهای خلیجفارس (که امروزه به امارات متحده عربی تبدیل شده است) بیرون برده و خلایی در منطقه خلیجفارس برجای گذاشته بودند که یک ایران نیرومندتر میتوانست آن را پر کند. ایران تنها کشور دوستی بود که منابع انسانی برای نگهداری نیروی نظامی قابلملاحظهای در اختیار داشت. به پیروی از دکترین نیکسون (بهجای آنکه کارکنان آمریکایی را درگیر کنید، نیروهای محلی را مجهز نمایید) به شاه اجازه داده میشد تا تجهیزات را به مقداری که برای تبدیلشدن ایران به یک قدرت برتر در منطقه لازم بود از ایالات متحده خریداری نماید. پس از سال ۱۹۷۳م [۱۳۵۲ شمسی] ایران مبالغ عظیمی صرف خرید تجهیزات و آموزش نظامی نمود. وقتی در این باره از شاه سؤال میشد، با هیجان بسیار از این کار دفاع میکرد.12
Iran's arms buildup had begun in 1972, resulting in part from Presi dent Nixon's visit that year to Tehran. The British had withdrawn their forces from the Trucial States (now the United Arab Emirates) some months before, leaving a power vacuum in the Persian Gulf area which could be filled by a stronger Iran, the only friendly country in the area with the manpower resources to maintain a significant military estab lishment. In keeping with the Nixon doctrine (to help local forces rather than commit American personnel), the Shah would be permitted to buy equipment in the United States in amounts he felt necessary to become a decisive force in the region.
Cynthia Helms
جان دی استامپل، استاد ارشد روابط بینالملل در دانشکده دیپلماسی و تجارت بینالمللی پترسون دانشگاه کنتاکی، در کتاب «درون انقلاب ایران» مینویسد:
فروش و کمکهای نظامی ایالات متحده به ایران (به میلیون دلار) نقدی/ اعتباری
سال | فروش | اهدایی | جمع |
1343 | ۰ | ۱/۴۹ | ۱/۴۹ |
1344 | ۶/۳ | -/۴۱ | ۶/۴۴ |
1345 | ۸/۳۸ | ۶/۱۰ | ۴/۴۹ |
1346 | ۱/۵۲ | ۲/۵ | ۳/۵۷ |
1347 | ۸/۹۴ | ۱/۳ | ۹/۹۷ |
1348 | ۷/۱۲۷ | ۵/- | ۲/۱۲۸ |
1349 | ۳/۷۹ | ۳/- | ۶/۷۹ |
1350 | ۸/۲۱۴ | ۲/- | ۰/۲۱۵ |
1351 | ۲/۲۴۵ | ۲/- | ۴/۲۴۵ |
1352 | ۶/۶۴۸ | ۲/- | ۸/۶۴۸ |
1353 | ۱/۱۰۰۶ | ۱/- | ۲/۱۰۰۶ |
1354 | ۹/۱۹۲۴ | ۰۵/- | ۹/۱۹۲۴ |
1355 | ۷/۲۴۲۴ | ناچیز | ۷/۲۴۲۴ |
1356 | ۳/۱۹۰۷ | ناچیز | ۳/۱۹۰۷ |
1357 | ۵/۹۲۴ | ۰ | ۵/۹۲۴ |
وزارت دفاع ایالات متحده، فروش و کمکهای نظامی خارجی به ترتیب سال13
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد:
واضحترین نمونه نمایش قدرت منطقهای ایران، دخالت آن در عمان برای کمک به سلطان قابوس در سرکوبی قیام ظفار بود. در سال ۱۹۷۲م [۱۳۵۱ شمسی] سلطان قابوس از شاه خواست نیروهایش را به عمان بفرستد. انگیزه اصلی قبول این دعوت از طرف شاه این نبود که با خطر یک رژیم تندرو در آنطرف آبهای خلیجفارس، آنطور که تبلیغ میشد مقابله شود؛ بلکه این بود که به طور مؤثری نشان داده شود که ایران تنها قدرت منطقهای خواهد بود.
[…] نیروهای ایرانی هرگز تعداد تلفات خود را حتی به فرماندهی کل نیروهای سلطان قابوس اعلام نکردند. افسران نیروهای مسلح سلطان، معتقد بودند که نسبت تلفات نیروهای ایرانی سه برابر تلفات نیروهای مسلح عمان است. از ژانویه ۱۹۷۱م [دیماه ۱۳۴۹ شمسی] تا دسامبر ۱۹۷۶م [آذر ۱۳۵۵ شمسی] (۸ ماه پس از آتشبس رسمی) تلفات نیروهای مسلح سلطان عمان14 جمعاً ۱۸۸ کشته و ٥٧٤ زخمی بود. بنابراین حتی بر مبنای نسبت سه به یک هم تلفات نیروهای ایرانی خیلی زیاد نبود. در حالی که این جنگی کوچک در یکگوشه دورافتاده از شبهجزیره عربستان بود ولی از میزان زیاد تلفات آن در تهران هیچ سؤالی نمیشد. 15
The most obvious demonstration of Iran's regional strength has been its intervention in Oman to assist Sultan Qaboos in suppressing the rebel- lion in Dhofar. The Shah was invited to despatch troops to Oman by Sultan Qaboos in 1972. The prime motive for accepting the request was not the publicised danger of a radical régime across the waters of the Gulf but to demonstrate unequivocally that Iran was to be the regional power
Robert Graham