جان دی استامپل، استاد ارشد روابط بینالملل در دانشکده دیپلماسی و تجارت بینالمللی پترسون دانشگاه کنتاکی، در کتاب «درون انقلاب ایران» مینویسد:
در سال ۱۹۷۷م [۱۳۵۶ شمسی] بسیاری از ایرانیان از نقصهای موجود در نظام سیاسی-اقتصادی کشور ناراضی بودند. به علت فساد، اهمالکاری عمومی و عدم کارایی، افزایش دستمزدها یکسان نبود و قراردادهای دولتی به طور منصفانهای توزیع نمیگردید و آنچه که به جای سود عاید بسیاری از شهروندان میشد، فشار و تهدید رژیم بود.1
By 1977 many Iranians were dissatisfied with the defective political-economic system. Wage increases and government contracts were not being dis- tributed equally because of corruption, general laxity, and inefficiency, and too many citizens felt only the coercive effects of the regime, none of its benefits.
John D.stample
نیکی آر کدی، پروفسور بازنشسته تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس و یان ریچارد، از اساتید و محققان برجسته دانشگاه سوربون فرانسه، در کتاب «ایران مدرن؛ ریشهها و نتایج انقلاب» مینویسند:
نمایشهایی نظیر تاجگذاری و به خصوص جشنهای پر خرج 2500 ساله سلطنت شاهنشاهی که در سال ۱۹۷۱م [1350 شمسی] برگزار شد (بین سالهای 640 تا 1501م [19 تا 880 شمسی] وجود نداشت) ، نمایانگر مغایرت و اختلاف عظیم در ثروت ظاهراً نامحدودی که شاه برای خرج کردن در اختیار داشت و فقر [در جامعه] بود. 2
Such displays as the shah's coronation and especially the huge cele- bration in 1971 of a mythical 2,500th anniversary of the Persian mon- archy (which had not existed between A.D. 640 and A.D. 1501) showed up the discrepancy between the seemingly unlimited wealth the shah could throw around and the poverty, however slightly mitigated, of most of his subjects.
Nikki R.Keddie
فریدون هویدا، نماینده ایران در سازمان ملل متحد تا سال 57 و برادر امیرعباس هویدا، در کتاب «سقوط شاه» مینویسد:
پایتخت ایران در حقیقت به دو شهر تقسیم شده بود: یکی در قسمت شمالی آن به صورت شهری ثروتمند که ساکنانش در ویلاهای لوکس به سبك اروپا زندگی میکردند و پر بود از رستوران، دیسکو و کاباره؛ و دیگری در قسمت جنوبی پایتخت، با محلات فقیرنشین، کوچههای تنگ، هوای آلوده و ساکنان فقیر.3
The capital was split into two separate towns: to the north, a wealthy metropolis, living in European-style luxury villas surrounded by restaurants, discotheques and nightclubs; to the south a poverty-stricken city of narrow alleys and polluted air, inhabited by the poor.
Fereydoon Hoveyda
محمدعلی [همایون] کاتوزیان، عضو دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران مدرن: استبداد و شبه مدرنیسم» مینویسد:
ظهور دوگانگی شهری -تجزیه کامل جامعه شناختی جمعیت شهری- محصول این دوره است. پیش از آن، در محلات قدیمی همه جور خانوادهای زندگی میکرد. مقامات بلندپایه، خانوادههای مسنتر، بازرگانان، پیشهوران عادی و تاجران خردهپا در کنار هم در همان محلههای شهر (یا محلات) زندگی میکردند. پیداست که خانههای فقیران و ثروتمندان از هر حیث متفاوت بود، لکن رویهمرفته همه خانهها بر پایه معماری سنتی ایرانی بنا شده بود. مهمتر آنکه، این امر ارتباط اجتماعی طبقات مختلف را تضمین میکرد: ثروتمندان هر روز با مردم معمولی، فقرا و حتی گدایان در ارتباط قرار میگرفتند. اما همه اینها زمانی شروع به تغییر کرد که ثروت جدید، در مورد تهران، به یک حرکت کاملاً برنامهریزینشده به سمت بخشهای شمالی شهر منجر شد، به خانههای جدیدی که ساخت آنها با اعطای رایگان زمین توسط دولت به افسران ارتش و کارمندان ارشد انجام شده بود.
آسیب ناشی از این جابهجایی هنگامی به نهایت خود رسید که با سکونت گزیدن مهاجران فقیر در مناطق رو به زوال و خروج ثروتمندان از آنها، مقامات مسئول حفاظت محیط زیست و بازسازی محلات قدیمی شهر را به دست فراموشی سپردند. بساز بفروشها بسیاری از خانههای قدیمی و باغدار جنوب شهر تهران را خراب کردند تا آلونکهای خود را به جای آنها بسازند و هیچکس توجهی نداشت. در این حال فشارهای اجتماعی و روانی شدیدی بر آن دسته از خانوادههای قدیمی نیز که در مسابقه عقب مانده بودند، وارد میشد تا محلات سنتی خود را به هر قیمتی ترک کنند. آن همزیستی دستهجمعی که به رغم اختلاف طبقاتی، پیوسته در شهرهای ایرانی احساس میشد -شاید برای همیشه- از بین رفت.4
the urban population is a product of this period: formerly, the old residential quarters had included families of all ranks. High officials, older families, merchants, ordinary artisans, and petty traders lived side by side in the same city quarters (or Mahallat). Clearly, rich and poor houses were very different in every respect; but, by and large, they were built on the basis of traditional Iranian architecture. More significantly, this ensured social contact between different classes: the rich were in daily contact with the ordinary, the poor and even the beggars. But all this began to change when new wealth led, in the case of Teheran, to an entirely unplanned movement towards the northern parts of the city, into new houses the building of which was facilitated by the state's free grants of urban land to army officers and the higher civil servants. The damage was completed when the poor immigrants began to settle in the declining districts; and the departure of the rich left no local influence for the environmental protection and renovation of the old districts by city authorities. In the southern parts of Teheran, many old houses with large tree- shaded gardens were levelled off by property speculators, who built new little hovels in their place and no one cared. Meanwhile, tremendous social and psychological pressures were applied to those older families which had fallen behind in the race, to make them move out of their traditional districts at all costs. The sense of community which, in spite of class differentiation, had always been present in Iranian cities was lost perhaps for ever.
Homa Katouzian
یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
بانک مرکزی ارزیابیهایی را درباره هزینه خانوارهای شهری در سالهای 1960-1959م [1339 – ۱۳۳۸ شمسی] و سالهای 1974-1973م [1353 – ۱۳۵۲شمسی] انجام داده است؛ البته بر اساس روشی که به طور اجتنابناپذیری نابرابریهای واقعی را کمتر از حد معمول برآورد میکند. مطابق این ارزیابی در سالهای 1960-1959م [1339 – ۱۳۳۸ شمسی]، ۳/۳۵ درصد از مجموع هزینهها مربوط به ۱۰ درصد بالایی و ثروتمندها و تنها ۷/۱ درصد از هزینهها مربوط به ۱۰ درصد گروههای بسیار فقیر بود. ارقام مربوط به سالهای 1974-1973م [1353 – ۱۳۵۲شمسی] وضعیت وخیمتری را نشان میدهد، بر مبنای این بررسی، ۹/۳۷ درصد هزینهها مربوط به دهک بالایی جمعیت ثروتمند کشور است، در حالی که این رقم برای ۱۰ درصد پایین جمعیت فقیر، ۳/۱ درصد بوده است.
براساس یکی از اسناد فاش شده سازمان برنامه و بودجه سهم درآمدی ۲۰ درصد جمعیت ثروتمند شهری در سالهای 1975-1973م [1354 – ۱۳۵۲شمسی] از ۵۷ به ۶۳ درصد افزایش یافته است. مطابق این سند، شکاف بین میزان مصرف جمعیت شهری و روستایی به شکل قابل توجهی وسیعتر شده بود. این نابرابریها به ویژه در تهران کاملاً محسوس بود. ثروتمندان شهر در کاخهای منطقه شمالی شهر زندگی میکردند در حالی که فقرا در آلونکهای حلبی آبادها بدون هیچ گونه امکانات عمومی -به ویژه یک سیستم حمل و نقل مناسب- به سر میبردند. 5
the Central Bank carried out surveys on household urban expenditures in 1959-60 and 1973-74-a methodology that would inevitably underestimate real inequal- ity. The 1959-60 survey showed that the richest 10 percent accounted for 35.2 percent of total expenditures; the poorest 10 percent only 1.7 percent of expenditures. The figures were worse in 1973-74. They showed that the richest 10 percent accounted for 37.9 percent; and the poorest 10 percent 1.3 percent of total expenditures. A leaked document from the Plan and Budget Organization showed that the income share of the richest 20 percent of the urban population had grown from 57 to 63 percent in the period between 1973 and 1975. It also showed that the gap between urban and rural consumption had dramatically widened. Inequality was most visible in Tehran where the rich lived in their northern palaces and the poor in their shantytown hovels without public amenities especially a decent transport system.
John D.stample
آنتونی پارسونز، دیپلمات انگلیسی و سفیر بریتانیا در ایران، در کتاب «غرور و سقوط؛ ایران» مینویسد:
من از یک جنگل و مرتع حفاظتشده هم که به سبک کشورهای غربی برای حفظ حیات وحش قرق شده بود بازدید کردم. عشایر و دامداران محلی که طی قرنها از این جنگلها و مراتع برای چرای دامهای خود استفاده میکردند، اجازه ورود به مناطق ممنوعه را نداشتند و در صورت تخلف بازداشت و زندانی میشدند، ولی اعضای خانوادههای وابسته به رژیم با اجازه مخصوص از این مناطق ممنوعه برای شکار استفاده میکردند. زنندهترین نوع تضاد در خودنمایی و فخرفروشی طبقات مرفه و نوکیسههای شمال شهر و وضع فلاکت بار و آشفته تودههای مردم در جنوب تهران مشاهده میشد. 6
I had visited a game reserve, established on the Western pattern for the propaga- tion of wildlife, from which the pastoral tribes who had grazed the land for centuries had been driven, to be arrested and imprisoned if they dared to return with their flocks; but in spite of being an area where the killing of game was forbid- den, it was in fact used by members of the regime as a hunting ground. I had seen the vulgar ostentation of the nouveau riche in North Tehran and the sickening squalor of the masses in South Tehran.
Anthony Parsons
جان فوران، استاد جامعهشناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب» مینویسد:
در سال 1972م [1351 شمسی] پنجاه و شش خانواده در 177 شرکت از 364 شرکت بزرگ صنعتی و 72 خانواده در 88 شرکت دیگر سهام داشتند. بهگزارش هالیدی در سال ۱۹۷۴م [۱۳۵۳ شمسی] تنها ۴۵ خانواده، ۸۵ درصد شرکتها را در کنترل داشتهاند که سود این شرکتها بیشاز ۱۰ میلیون ریال (133333دلار) بوده است، در حالی که آبراهامیان فکر میکند 1000 خانواده کنترل 85 درصد از کل شرکتها را در اختیار داشتند.7
: In 1972 fifty-six families owned shares in 177 of the 364 largest industrial firms, and seventy-two families in a further eighty-eight firms. Halliday reports that in 1974 just forty-five families controlled 85 percent of firms with turnover of more than ten million rials ($133,333), while Abrahamian thinks 1,000 families controlled 85 percent of all firms.
John D.stample
یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
[در انقلاب سفید] الگوی توسعه مورد نظر رژیم -تئوری اقتصادی «رشد قطرهای»- به طور اجتناب ناپذیری شکاف بین گروههای دارا و فقير را وسیعتر کرد. استراتژی رژیم سرازیر کردن ثروت نفتی به سوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانهها، شرکتها و واحدهای کشت و صنعت متعددی تأسیس شود، ثروت به لحاظ نظری به صورت قطرهای به پایین جریان مییافت، اما در عمل در ایران همانند بسیاری از دیگر کشورها، همچنان به بالا چسبیده بود و مسیرش به سوی ردههای پایینتر نردبان اجتماعی روزبهروز کمتر میشد. ثروت، همانند یخ در آب گرم، در فرایند دست به دست شدن، ذوب میشد و نتیجه آن نیز چندان تعجبآور نبود. در دهه ۱۹۵۰م [۱۳۳۰ شمسی] ایران یکی از مشکلدارترین کشورهای جهان سوم به لحاظ توزیع نابرابر درآمدها بود؛ اما بنابر گزارش سازمان بینالمللی کار در دهه ۱۹۷۰م [۱۳۵۰ شمسی] به یکی از بدترین کشورهای جهان تبدیل شد.8
Second, the regime's preferred method of development - the "trickle- down" theory of economics- inevitably widened the gap between haves and have-nots. Its strategy was to funnel oil wealth to the court-connected elite who would then set up factories, companies, and agrobusinesses. In theory, wealth would trickle down. But in practice, in Iran, as has been the case in many other countries, wealth tended to stick at the top, with less and less finding its way down the social ladder. Wealth, like ice in hot weather, melted in the process of being passed from hand to hand. The result was not surprising. In the 1950s, Iran had one of the most unequal income
distributions in the Third World. By the 1970s, it had according to the International Labor Office one of the very worst in the whole world.John D.stample
جان دی استامپل، استاد ارشد روابط بینالملل در دانشکده دیپلماسی و تجارت بینالمللی پترسون دانشگاه کنتاکی، در کتاب «درون انقلاب ایران» مینویسد:
راست است که از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸م [۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ شمسی] اوضاع اقتصادی بهبود یافت اما در وضع اکثریت مردم تغییر چشمگیری حاصل نشد. باریکهای از این جریان توسعه به طبقات پایین نشت میکرد اما این کافی نبود. برآوردهای غیررسمی، درصد مردمی را که از این اقتصاد داغ بهرهمند میشد قریب به ۱۵ تا ۲۰ درصد تخمین میزنند، حال آنکه ۳۰ میلیون ایرانی باقیمانده که بهبودی ناچیزی در زندگیشان حاصل شده بود، با حسرت فزایندهای بر این جریان مینگریستند. فاصله بین انتظارات و نتایج حاصله موجب عکسالعمل سیاسی گردید که کمکم ناراحتیهایی برای حکومت فراهم کرد.9
. It is true that from 1974 to 1978 economic conditions improved, but for the majority there was no dramatic change. There was some "trickle- down" effect from the development, but not enough. Unofficial esti- mates place the percentage of those truly benefiting from the superheated economy at 15 to 20 percent, while the remaining 30 mil- lion Iranians looked on with growing envy, improving their lifestyle only slightly. The shortfall between expectation and results produced the political reaction that began to spell trouble for the government.
John D.stample