یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
رژیم [رضاخان] در یک حوزه اساسی یعنی بهداشت و سلامت عمومی شکست خورد. به جز آبادان که یک شهر شرکت نفتی بود، سایر شهرها از نظر پزشکی و بهداشت مدرن، از جمله فاضلاب، آب لولهکشی یا امکانات پزشکی بهره کمتری داشتند. مرگومیر کودکان همچنان بالا بود: عوامل اصلی مرگومیر، اسهال، سرخک، حصبه، مالاریا و سل بودند.
حتی در پایتخت نیز شمار پزشکان ثبت شده کمتر از ۴۰ نفر بود. سهم دیگر شهرها فقط ادارات بهداشت بود که وظیفه تأیید پزشکان و داروسازان جدید و همچنین سلب صلاحیت حکیمان سنتی را بر عهده داشتند و در عمل، حکیمان سنتی درمان مردم را بر مبنای طب جالينوسی و «اخلاط» چهارگانه انجام میدادند.1
The regime failed in one major area: public health. With the exception of Abadan, an oil company town, other cities saw little of modern medicine and sanitation in terms of sewage, piped water, or medical facilities. Infant mortality remained high: the main killers continued to be diarrhea, measles, typhoid, malaria, and TB. Even the capital had fewer than forty registered doctors. Other towns gained little more than health departments whose main function was to certify modern dokturs and farmasis (pharmacists), and, in the process, disqualify traditional hakims practicing folk medicine based on the Galenic notions of the four "humors".
Ervand Abrahamian
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
بزرگی چنین هزینهای (هزینههای نظامی) را حتی میتوان در ارتباط با بودجه کل کشور نیز به وضوح مشاهده کرد. به گونهای که گفته میشود مبلغ اختصاص یافته برای تمام اهداف آموزشی در بودجهی جدید تنها 4/7 درصد از کل بودجه را تشکیل میدهد، در حالی که این رقم در بودجه سالهای 1934-1933م [1312-1313 شمسی] معادل ۸ درصد بود. البته بودجه جدید شامل موارد جدیدی از جمله ۲،۰۰۰،۰۰۰ ریال جهت خرید زمین و ساختمان و دانشگاه و ۱،۰۰۰،۰۰۰ ریال برای ساخت مدارس راهنمایی هست. بخش نسبتاً بزرگی از درآمدهای عمومی به مخارج نظامی اختصاص یافته و کمبود قابل توجه بودجهی مربوط به آموزش جمعیتی که یکی از بزرگترین درصدهای بیسوادی در جهان را داراست؛ همچنین عدم وجود تمهیدات لازم برای بهبود بهداشت عمومی یا دسترسی به منبع آب مناسب در پایتخت، که در آن نه فاضلاب و نه سیستم آبرسانی وجود دارد، بهخوبی ماهیت بودجهی مورد بررسی را منعکس و به اندازهی کافی متمایز میکند.2
Such an expenditure may be even more clearly viewed in perspective and in relation to the budget of the State as a whole when it is remarked that the sum allotted for all purposes of education in the new budget represents only 7.4 per
cent of the entire budget, as compared with 8 per cent for a like purpose in 1933-34 and this, notwithstanding that the new budget includes new items of 2,000,000 rials for the purchase of land and building of a university and 1,000,000 rials for the construction of secondary schools. The relatively large proportion of the public revenues devoted to military expenditures and a corresponding marked paucity of revenue for the education of a population marked by one of the largest proportions of illiteracy in the world, as well as the continued absence of provisions for the improvement of public hygiene or the making available of a suitable water supply in the capital, where neither a sewage nor a water works system exists, alike reflect upon and adequately dis tinguish the character of the budget under review.Mohammad Gholi Majd
نیکی آر کدی، پروفسور بازنشسته تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس و یان ریچارد، از اساتید و محققان برجسته دانشگاه سوربون فرانسه، در کتاب «ایران مدرن: ریشهها و نتایج انقلاب» مینویسند:
یک ناظر غربی در سال 1926م [1305 شمسی] به عقبماندگی ایران در مقایسه با بسیاری از کشورهای آسیایی اشاره کرد و مدعی شد که جایگاه زنان ایران در مقایسه با هر کشور مسلمان دیگری پایینتر است و افزود: «بین زنان مصر و قسطنطنیه با زنان تهران فاصلهی بسیار زیادی وجود دارد؛ حتی آنانی که در بالاترین جایگاه قرار دارند». عقبماندگی در کشاورزی نیز ادامه یافت و کاهش تولیدات کشاورزی در زمان جنگ تا سال 1925م [1304 شمسی] بهطور کامل برطرف نشد.»3
A Western observer in 1926 noted Iran's backwardness as compared to most Asian countries and claimed that the position of Iran's women was lower than in almost any other Muslim country, adding, "There is a tremendous gulf between the women of Cairo and Constantinople and the women of Teheran, even those of the very highest position." Backwardness also continued in agriculture, and the wartime fall in agricultural production was not completely overcome by 1925.
Nikki R. Keddie
آرتور چستر میلسپو، مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امور خارجه ایالات متحده که برای سازماندهی مجدد وزارت دارایی ایران استخدام شد در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد:
کشاورزی نیازمند آب است و آب نیز در ایران به آبیاری وابستگی دارد. با این حال در هیچیک از فعالیتهای بزرگ سازندگی رضاشاه، حتی یک طرح بزرگ آبیاری وجود نداشت. قحطی که در اثر خشکسالی و توزیع نامناسب محصول غله وقوع مییابد، ازجمله اسفناکترین بلایای ایران بود. هیچ گامی در راه درمان این بیماری برداشته نشد. رضاشاه کشاورزان را که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل میدهند، بیرحمانه استثمار کرد. او به نحوی عاقلانه، مشکلات عشایر و ارتباط آن با وحدت ملی را درک کرد، ولی به نحوی غیرعاقلانه، رفاه عشایر را نادیده گرفت؛ کوشید شیوهی زندگی آنان را عوض کند، رؤسای آنها را زندانی کرد یا کشت و بهجای ایجاد وحدت، عملاً تفرقه را در کشور تشدید کرد. دزدی و مصادره املاک توسط خود او نیز به مقدار زیادی به بیاعتبارشدن اسناد زمینها کمک کرد.در زمینه بهداشت عمومی، کار خود را با احداث بیمارستانها آغاز کرد ولی به طرز گستردهای طب پیشگیری و بهداشت جامعه را نادیده گرفت. در هیچ یک از شهرهای ایران سیستم آبرسانی ایجاد نکرد؛ در نتیجه خوردنیها و آشامیدنیها همچنان آلوده ماند. […] برنامه صنعتی او با آرمانهای تربیتی که ادعا میکرد تناقض داشت؛ زیرا در کارخانههای خصوصی و دولتی ایران از زنان و کودکان به حد اعلای آن کار میکشید. او خیابانهای وسیع و سنگفرش احداث کرد، اما از اختصاص فضایی برای پارکها غفلت کرد.4
Agriculture depends upon water, and in Persia water depends upon irrigation. Yet, Reza's prodigious construction activities did not produce a single major irrigation project. Famines, caused by crop failures and maldistribution of grain production, have figured among Persia's most tragic visitations. No step was taken to cure this malady. Reza Shah cruelly exploited the peasants who form the mass of the population. He wisely perceived the problem of the tribes in its relation to national unity, but unwisely neglected the welfare of the tribesmen, attempted to abolish their way of life, imprisoned or killed their chiefs, and actually promoted the disunity, rather than the unity, of the country. His own real estate piracies contributed substantially to the insecurity of land titles.
In the field of public health, he started with hospitals, but largely overlooked preventive medicine and community hygiene. Nowhere did he build a city water system. Food and drink remained contaminated.
as it happened, his industrial program contradicted the educational ideals that he professed, for Persia's factories, public andprivate, employed woman and child labor to the greatest possible extent. He widened and paved thoroughfares, but neglected to set aside space for parks.Arthur Millspaugh
جان فوران، استاد جامعهشناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب» مینویسد:
جدیترین کمبود در زمان جنگ کمبود نان بود. در تهران قیمت نان در نیمه اول سال 1942م [1320 شمسی] از شش سنت به یک دلار افزایش یافت. هنگامی که احمد قوام در آگوست 1942م [مرداد 1321 شمسی] نخستوزیر شد در کنفرانس خبری خود تکه نانی را بالا برد و بهسادگی گفت: «این، برنامهی من است. اگر بتوانم نان مرغوب را در دسترس همه ایرانیان قرار دهم، حل مشکلات دیگر، آسان خواهد بود.» با این حال کمبودها در پاییز شدید شد و کیفیت نان کاهش یافت زیرا نانواها برای ثروتمندان با آرد الکشده نان مرغوب میپختند و برای مردم فقیر آرد را با خاک اَرّه، ماسه، خاکستر و خاک مخلوط میکردند. این بحران در 8-9 دسامبر 1942م [۱۷-۱۸ آذر 1321 شمسی] با کاهش سهمیهی نان به اوج خود رسید. هزاران تظاهرکننده که بسیاری از آنها دانشجو و زنان بچهدار بودند جلوی مجلس جمع شدند و فریاد زدند: «شما ممکن است ما را بکشید، اما ما باید نان داشته باشیم». نیروهای نظامی برای مهار غارتهای پس از آن، فراخوانده شدند و 20 نفر کشته، 700 نفر زخمی و 156 نفر دستگیر شدند و خسارت 150000 دلاری به بازار وارد شد.5
The most serious wartime shortage was in the bread supply. In Tehran bread prices skyrocketed on the open market from six cents to one dollar in the first half of 1942. When Ahmad Qavam became prime minister in August 1942 he held up a piece of bread at his news conference and said simply, "This is my program. If I can put bread of good quality in the hand of all Iranians, other problems will be easy to solve."9 Shortages became acute in the autumn, however, and the quality of bread declined as bakers sifted out flour for good bread to sell the rich and mixed cinders, pebbles, dirt, and sawdust into the bread of the poor. The crisis culminated on December 8-9, 1942 when bread rations were lowered, prompting thousands of demonstrators, many of them students and women with small children, to converge on the majlis, crying, "You may kill us, but we must have bread." Troops were called out to contain the looting that followed and 20 people were killed, 700 wounded, and 156 arrested, with $150,000 damage done to the bazaar.
Jan Foran
سر ریدر بولارد وزیر و سفیر بریتانیا در ایران، دیپلمات و نویسنده بریتانیایی در کتاب «نامههایی از تهران» مینویسد:
شاه در حالی که تعدادی قصر بلا استفاده در تهران ساخت، در مورد تأمین آب لولهکشی هیچ کاری نکرد و گذاشت مردم تهیدست پایتختش حتی برای آب آشامیدنی محتاج جوی خیابان باقی بمانند.6
Whereas he built a number of extravagant palaces in Tehran, he did nothing about a piped water supply, and left the poor of his capital dependent even for drinking water on the gutter in the street.
Reader Bullard
آرتور چستر میلسپو، مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امور خارجه ایالات متحده که برای سازماندهی مجدد وزارت دارایی ایران استخدام شد در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد:
[در زمان اشغال ایران توسط متفقین] مأموران دولت کالاهای سهمیهبندی شده را توزیع میکردند؛ ولی با پارتیبازیهای آشکار، بیعُرضگی و فساد. قند و شکر، چای، قماش و نان شاید برای 90 درصد از عامه مردم ضروریات عادی زندگی را تشکیل میداد ولی ظاهراً بخش عمده سه قلم اول و بخشی از گندم، راه خود را بهسوی احتکار یا بازار سیاه پیدا میکرد.7
Agents of the government distributed the rationed goods, but with scandalous favoritism, inefficiency, and corruption. Sugar, tea, and piecegoods, with bread, probably account for 90 per cent of the simple standard of living of the masses; but apparently the bulk of the first three staples and a good deal of grain found their way into hoarding or the black market.
Arthur Chester Millspaugh
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» مینویسد:
در سال ۱۹۴۱م [۱۳۲۰ شمسی]، آژانسهای متعدد دولت آمریکا، از جمله اف.بی.آی و وزارت امور خارجه، کاملاً میدانستند که بهرغم توقف صادرات آمریکا به ایران به دلیل وضعیت جنگی، مبالغ هنگفتی پول به حسابهایی در بانکهای نیویورک واریز میشود که متعلق به «ایرانیهاست». [از سوی دیگر] دریفوس نمونهای از اظهارنظرهایی را که درباره بودجه شده بود، در گزارش خود آورده است. در گزارش کمیسیون بودجه مجلس آمده است: «این وضع حکایت از پیشرفت و تحقق اصلاحات تحت ارشادات و اراده ملوکانه شاهنشاه کبیر دارد و از خداوند قادر متعال مسئلت داریم که وظیفه سنگین احیاگر کبیر ما را در تعالی بخشیدن هر چه بیشتر به همه جوانب زندگی اجتماعی، یاری نماید.» یکی از نمایندگان مجلس گفته بود: «جای بسی خرسندی است که بودجه مملکت هر سال افزایش مییابد. این امر حکایت از خوشبختی و پیشرفت کشور دارد.» سردبیر روزنامه ژورنال از تهران (de Teheran) نیز برای اینکه از قافله عقب نماند، در شماره مورخ ۸ مارس ۱۹۴۱م [۱۷ اسفند ۱۳۱۹ شمسی] روزنامه نوشت: «هر ساله همه ایرانیها بدون استثناء از افزایش بودجه کشور با شادی و غرور استقبال میکنند، زیرا همه عواید صرف فواید عامه، تعهدات و طرحهایی میشود که برای همگان نوید آرامش، آسایش و خوشبختی دارد.» در همان زمانی که این کلمات بر روی کاغذ نقش میبست، ایران با کمبود مواد غذایی در مناطق شهری و قحطی در مناطق روستایی مواجه بود. مردم تهران چند بار بر سر نان شورش کرده بودند.8
by 1941, numerous agencies of the American government, including the Federal Bureau of Investigation and the State Department, were fully aware that large sums were being transferred into bank accounts in New York that belonged to "Iranians," even though American exports to Iran had all but ceased because of wartime restrictions. Dreyfus provides a sampling of the comments on the budget. The report by the budget committee of the Majlis states: "This is a situation which shows the progress and reforms realized under the high guidance and the powerful will of our Great Sovereign and we ask the all powerful God to facilitate the task of our Great Restorer in perfecting us still more in all these social branches." A Majlis deputy then remarked: "It is a great satisfaction for us to see our budget increased every year. It is testimony to the prosperity and progress of the nation." Not to be outdone, the Journal de Teheran editorialized in its issue of March 8, 1941, "Each year all Iranians without exception receive with joy and pride the increase in the budget of the country for all the receipts are expended for useful works, undertakings and initiatives which assure for all, calm, tranquillity, and prosperity. At the time these words were written, Iran was faced with food shortages in urban areas and famine in rural areas. Tehran itself had witnessed bread riots.
Mohammad Gholi Majd
آرتور چستر میلسپو، مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امور خارجه ایالات متحده که برای سازماندهی مجدد وزارت دارایی ایران استخدام شد در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد:
نیروهای مسلح انگلستان و شوروی کشور را اشغال کرده بودند. ناامنی حکمفرمایی میکرد. قیمتها سر به فلک میکشید. تجارت دستخوش رکود و دستگاه دولت دچار هرجومرج بود. حکومت [جدیدی که تحت عنوان] مشروطه، مجدداً برقرار شده بود از خود ناتوانی نشان میداد. ولی در واکنش به حکومت ستمگر پهلوی، چنین به نظر میرسید که آرمانهای انقلاب ۱۹۰۶ [انقلاب مشروطه در ۱۲۸5 شمسی] یک فرصت دیگری برای عملی شدن یافته است.9
Armed forces of Britain and Russia occupied the country. Insecurity prevailed. Prices were skyrocketing. Trade was in a slump and administration in chaos. Bankruptcy and famine, perhaps revolution, threatened. Constitutional government, restored, betrayed its impotency; but in the reaction from Pahlevi's tyranny the dream of 1906 seemed to have another chance for fulfillment.
Arthur Chester Millspaugh
آرتور چستر میلسپو، مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امور خارجه ایالات متحده که برای سازماندهی مجدد وزارت دارایی ایران استخدام شد در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد:
نیروهای مسلح انگلستان و شوروی کشور را اشغال کرده بودند. ناامنی حکمفرمایی میکرد. قیمتها سر به فلک میکشید. تجارت دستخوش رکود و دستگاه دولت دچار هرجومرج بود. حکومت [جدیدی که تحت عنوان] مشروطه، مجدداً برقرار شده بود از خود ناتوانی نشان میداد. ولی در واکنش به حکومت ستمگر پهلوی، چنین به نظر میرسید که آرمانهای انقلاب ۱۹۰۶ [انقلاب مشروطه در ۱۲۸5 شمسی] یک فرصت دیگری برای عملی شدن یافته است.10
FROM THE STATE DEPARTMENT FILES ON
conditions in Iran at the end of Reza Shah's rule, we learn that after twenty years of plunder and brutality by the British and their partner the shah, Iran was a wasteland of poverty and famine. Social unrest and bread riots broke out in Tehran in 1940 and 1941. And by 1939 it was obvious to all foreign observers that Reza Shah's days were numbered. The shah himself sensed this, but his desperate attempts to save his tottering regime some described in American diplomatic reports only weakened his position further.Arthur Chester Millspaugh
پیتر آوری، از برجستهترین متخصصان تاریخ و ادبیات ایران در جهان و از محققان برجسته کمبریج، در کتاب «ایران مدرن» مینویسد:
او [رضاشاه] نقشه یک شهر را جلوی خود میگذارد، دو خط موازی روی آن میکشید که خیابان جدید [خیابان پهلوی] میبایست در آنجا ساخته شود. مقامات محلی وقت، موظف بودند پیش از بازدید رضاشاه، خیابان جدید را بسازند. به قدری از او میترسیدند که ناگزیر میشدند حتی درختها را آورده و شب پیش از ورود رضاشاه، در خیابان غرس کنند تا خیابان آنگونه که او دستور داده بود به نظر برسد.
در یکی از این بازدیدها، رضاشاه درختها را شمرد و دید که یک درخت خیابان کم است! به این جهت رضاشاه مقام مسئول را بهشدت تنبیه کرد. البته شوخطبعی رضاشاه مانع از آن شد که آنقدر خشمگین شود که نهالهای بدون ریشه را که در آب گذارده بودند تا پایان دیدار او، سبزه جلوه نمایند، از زمین بکند!11
pencil lines across it where the new avenue was to be. Local officials were left to see that the new street was made before he visited the place, and the fear of his anger was such that trees were brought and stuck in the ground the night before he arrived so that the avenue looked as he had ordered that it should. Even so, he once counted the trees and, finding one short, severely chastised the official responsible. His sense of humour, however, prevented him from going to the extent of pulling up one of the rootless saplings that was being watered to remain green until his visit ended.
Peter Avery