یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
فوران انقلاب صرفاً به سبب اشتباهات سیاسی لحظات آخر نبود، آتشفشان انقلاب ناشی از فشارهای طاقتفرسایی بود که دهههای متمادی در اعماق جامعه ایران انباشته شده بود. 1
The revolution erupted not because of this or that last minute political mistake. It erupted like a volcano because of the overwhelming pressures that had built up over the decades deep in the bowels of Iranian society.
Yervand Abrahamian
فریدون هویدا، نماینده ایران در سازمان ملل متحد تا سال 57 و برادر امیرعباس هویدا، در کتاب «سقوط شاه» مینویسد:
هرگز باورکردنی نیست که مشاوران نزديك شاه و در میان آنها مهمتر از همه، سفیر آمریکا، یعنی کسی که او را هرروز ملاقات میکرد، عمداً او را به جهتی سوق داده باشند که مرتکب چنان اشتباهات فاحشی شود. بلکه شاه خودش باعث این اتفاقات بود. با این وجود کسانی هستند که معتقدند انقلاب ایران تنها اولین مرحله از یک طرح گسترده برای بیثبات کردن کل منطقه بود.2
I do not believe that the Shah's close advisers, and particularly the American ambassador, whom he saw every day, made any deliberate attempt to induce mistakes. The Shah made enough on his own. Nevertheless there are those who maintain that the Iranian revolution was only the first installment of a vast plan intended to destabilize the entire region.
Fereydon Hoyda
ویلیام داگلاس قاضی دادگاه عالی ایالات متحده در کتاب «سرزمین شگفتانگیز: مردمی مهربان و دوستداشتنی» مینویسد:
«دنیا با آنچه ما در آمریکا فکر میکنیم متفاوت است. آسیا [خاورمیانه] در انقلاب است. در هر روستایی از دریای مدیترانه تا اقیانوس آرام غوغایی به گوش میرسد. نیرویی برای تلاشی عظیم جمع میشود. ما آن نیرو را کمونیستی میدانیم. درست است که کمونیستها از این وضعیت سوءاستفاده میکنند و هر نارضایتی را تشدید میکنند و دیگ را به جوش میآورند. با این حال، انقلابهایی که در حال شکلگیری هستند، منشأ کمونیستی ندارند و حتی اگر شوروی از طریق جنگ در هم شکسته شود، پایان نخواهند یافت. انقلابیونی که موردنظر ما هستند، مردمانی گرسنه و استعمار زده هستند که زیر سیطره اجانب سالهای سال استثمار و کمر آنها خم شده است، ولی این قرن بیداری و بسیج آنهاست.» 3
The world is different than we in America have thought. Asia is in revolution. There are rumblings in every village from the Mediterranean to the Pacific. A force is gathering for a mighty effort. We think of that force as communistic. Communists exploit the situation, stirring every discontent and making the pot boil. The revolutions which are brewing are not, however, Communist in origin nor will they end even if Soviet Russia is crushed through war. The revolutionaries are hungry men who have been exploited from time out of mind. This is the century of their awakening and mobilization.
William Douglas
آنتونی پارسونز، دیپلمات انگلیسی و سفیر بریتانیا در ایران، در کتاب «غرور و سقوط؛ ایران» مینویسد:
انقلاب ایران رویدادی بود که از نظر بزرگی با انقلابهای فرانسه یا روسیه مقایسه میشد. این تغییر معمول رژیم در یک کشور جهان سوم، جایگزینی پادشاه «الف» توسط ژنرال «ب» از طریق عاملیت کودتای نظامی –که به عنوان جایگزینی برای صندوق رأی در بسیاری از دولتها عمل میکند- یا فقط سقوط یک دیکتاتور نبود که ماهیت دولت دستنخورده باقی بماند. انقلاب ایران شامل فروپاشی کامل یک خودکامگی ظاهراً قدرتمند و متمرکزی بود که بر پایه و حمایت نیروی نظامی متحد و وفادار بنا شده بود. لذا تقریباً از همه جهات، ایرانِ کاملاً متفاوتی از ویرانههای آن بیرون آمد.4
tThe Iranian revolution was an event which compared in magnitude to the French or Russian revolutions. It was no routine change of regime in a Third World country, the replacement of King X by General Y through the agency of a military coup d'état the substitute for the ballot box in so many states or the fall of an individual dictator leaving the nature of the state intact. The Iranian revolution encom- passed the total collapse of an apparently powerful, central- ised autocracy founded on and backed by united and loyal military force, and the emergence from its ruins of a com pletely different Iran in virtually all respects.
Anthony Parsons
ماروین زونیس، تحلیلگر بینالمللی و عضو هیئتعلمی دانشگاه شیکاگو، در کتاب «شکست شاهانه» مینویسد:
یکی از مؤلفههای آن دوگانگی (نظرات در مورد آمریکا)، باور به قدرت آمریکا در تعیین سیاستهای ایران بود. آنها به این عقیده رسیده بودند که هر چه ایالات متحده بخواهد، همان خواهد شد. یکی از اهداف عمده آیتالله خمینی درهم شکستن این عقیده جاافتاده فرهنگی بود. او تلاش کرد تا به ایرانیان این حس را بدهد که آنها حاکم سرنوشت خود هستند. لذا طی تمامی آن ماههایی که رژیم انقلابی، پنجاه و دو شهروند آمریکایی را به اسارت درآورده بود، شعار مطلوب آیتالله خمینی و پیروانش این بود که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» این شعار آن قدر تکرار شد و آن قدر به شیوهای آیینی تکرار گردید که دیگر نوعی طلسم جادوئی به نظر میرسید. اما بهکارگیری آن توسط آیت الله خمینی در خدمت شکستن یکی از انگارههای فرهنگ و شخصیت ایرانی بود. اگر ایرانیها به اندازه کافی این شعار را تکرار میکردند، به تدریج به باور آنها تبدیل میشد و [اینگونه] احتمالاً ایالات متحده نیز دیگر نتواند رژیم انقلابی را از بین ببرد. حداقل [فایده این شعار آن بود که] مردم ایران از شجاعت آیت الله خمینی جسارت پیدا میکردند و قادر میشدند عزم ضد آمریکایی خود را در مقابل ترس از تلافی آمریکا حفظ کنند.5
One of the components of that ambivalence was to be lieve in the power of the United States to determine Iranian politics. What the United States wished, they had come to believe, would happen.
One of the principal goals of Ayatollah Khomeini was to break that cul turally cherished belief. He struggled to give Iranians the sense that they are the masters of their fate. Thus, during all those months when the revo- lutionary regime held fifty two U.S. citizens captive, the favorite slogan of Ayatollah Khomeini and his followers became, "The U.S. can't do any thing." It was repeated so often and so ritualistically that it came to seem a magical incantation. But its use by the Ayatollah was in the service of break ing a pattern of Iranian culture and Iranian character. If the Iranians repeated it often enough, it would come to be believed and, perhaps, the United States would not somehow be able to destroy the revolutionary regime. At the very least, the Iranian people would take courage from the courage of the Ayatollah and be able to maintain their anti-American re solve (and hatred) in the face of their fear of U.S.Marvin Zonis
آرتور میلسپو، مشاور سابق دفتر تجارت خارجی وزارت امور خارجه ایالات متحده، که برای سازماندهی وزارت دارایی ایران استخدام شد، در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد:
تاریخ این سرزمین به طور قطعی شکست سلطنت مطلقه را ثابت میکند. دیکتاتوری، [از هر نوع دیگر و] حتی با فرض اینکه به خوبی حکومت کند، تضمینی بیشتر از سلطنت مطلقه، برای تداوم طولانی مدت [در ایران] ندارد: اگر رژیم دیکتاتوری شاه سابق با اشغال متفقین ساقط نمیشد، تقریباً بهطور یقین یا به سلطنت مطلقه میانجامید یا به جنگ داخلی. زیرا رضاشاه ویژگیهایی را که باعث میشود مردم بتوانند خود، از عهده امورات خود بربیایند را در روح مردمش نابود کرده و حتی ظرفیت ملتش را در داشتن یک [حکومت] دیکتاتوری از بین برده بود. از بررسی اثرات دیکتاتوری میتوان نتیجه گرفت که اگر ایرانیان شایستگی استقلال را دارند و طالب آن هستند، باید راه دور و دراز و سختی را برای وصول به حکومت مردمی بپیمایند و دیگر هیچگاه از این راه منحرف نشوند. 6
The history of this land conclusively proves the failure of absolute monarchy. Dictator ship, even supposing that it governs well, offers no more as surance of long run continuity than does absolute monarchy; and the ex Shah's despotism, if it had not been cut short by the Allied occupation, would almost certainly have been fol lowed either by absolute monarchy or by civil war. For Reza Shah destroyed in the souls of his subjects the qualities that fit men for self government; and he apparently destroyed even the capacity of his people to produce dictators. From our survey of the effects of the dictatorship, one can only conclude that if the Persians deserve independence and want it, they must take the long and hard road to representative government and never again stray out of it.
Arthur Millspaugh