محمدعلی همایون کاتوزیان، عضو دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران مدرن: استبداد و شبه مدرنیسم» مینویسد:
[بین سالهای ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۳م (۱۳۰۷ تا ۱۳۱۲ شمسی)]، بیشتر بودجه آموزشی صرف طرحهای پرهزینهی «دهنپرکن» میشد و بهخصوص، حتی یک شاهی برای مبارزه با بی سوادی یا افزایش آگاهی فکری بخش اعظم مردم، هزینه نمیشد. 1
most of the educational funds were spent on expensive modern 'prestige' projects; and, in particular, not a farthing was spent on raising the literacy rate or the intellectual consciousness of the vast majority of the people
Mohammad Ali Homayun Katoozian
جان فوران، استاد جامعهشناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب» مینویسد:
[خانم نیکی. آر.] کدی با تشریح طبقاتی عمل کردن نظام آموزشی در زمان رضاخان تأکید میکند «کمتر از ۱۰ درصد جمعیت، به تحصیلات ابتدایی و کمتر از یک درصد به تحصیلات متوسطه میپرداخت.»۲
various ministries, or universities abroad. Keddie underlines the class bias of the system, pointing out that "Less than 10 percent of the population received any elementary education, and, for secondary education, the figure was under one percent." Such as it was, this expansion of education.
John Furan
پیتر آوری، از برجستهترین متخصصان تاریخ و ادبیات ایران در جهان و از محققان برجسته کمبریج، در کتاب «ایران مدرن» مینویسد:
بهجای نظام آموزشی قدیم […]، نظامی وارد شد که به تربیت تحصیلکردگان بیشماری پرداخت که دارای تحصیلات سطحی، نامتعادل و انباشته از حقایق هضم نشده بودند؛ بهطوری که قادر نبودند این حقایق را در زندگی روزمره خود به کار گیرند؛ در نتیجه، به سرخوردگی و ناکامیشان انجامید. این سرخوردگی فقط ناشی از تلاشهای آموزشی شاه نبود، بلکه بیشتر متأثر از شرایط گریزناپذیر محیط اجتماعی کشور و وضع خانوادگی کسانی بود که به فراگرفتن دانش سرگرم بودند. البته، درجه سرخوردگی و ناکامی دانشجویانی که در داخل مملکت درس خوانده بودند، کمتر از دانشجویان تحصیلکرده در خارج از کشور بود. […] هنگامی که این دانشجویان به ایران بازگشتند، مشاهده کردند که تأثیر نظام جدید آموزشی، سطحی بوده و در قشرهای عمده اجتماع نفوذ نکرده است.
این دانشجویان دریافتند که نه به جامعه خود تعلق دارند و نه این جامعه آنها را پذیرا میباشد. نوع آموزش و تحصیلی که آنها فراگرفته بودند، ناشی از شرایط سیاسی و اقتصادی کشور محل تحصیلشان بود و با شرایط ایران، تفاوت داشت. در آن کشورها امکان جذب و بهرهوری از این دانشآموختگان وجود داشت. […] رشتههای تخصصی این دانشآموختگان، با شرایط ایران سازگاری نداشت و برای مقامات صاحب نفوذ مملکت هم قابل فهم نبود.3
The was denigrated . came a system which produced many superficially educated people, maladjusted and filled with undigested facts which they were in capable of applying in everyday life. Disillusionment and frustration resulted.
The disillusionment was not the product of the Shah's educational efforts alone. Education in the local environment was unavoidably modified by local circumstances and those educated at home, like the Tehran University students just referred to, were not so frustrated as those who went abroad.These students returned to perceive that the New Order was only skin-deep and that considerable areas of society had not been penetrated by it at all. They found that they neither belonged to this society nor were
readily accepted by it. The brand of education they had imbibed
was part of a different political and economic situation, geared to
absorb and utilise the men who had received . Its specialist nature was not adjusted to Iranian conditions
and not understood by those still in positions of influence in Iran.Peter Avery
ویلیام داگلاس، قاضی دادگاه عالی ایالات متحده، در کتاب «سرزمین شگفت انگیز و مردمی مهربان و دوست داشتنی» مینویسد:
نیاز [به بیمارستان و مراکز درمانی و کلینیک] در ایران خیلی زیاد است؛ چون هماکنون برای کشوری با شانزده میلیون نفر جمعیت، فقط هزار و هفتصد نفر پزشک وجود دارد. جمع کل تختخوابهای بیمارستانی، اگر بیمارستانهای ارتش را هم به آن اضافه کنیم، از پنج هزار تخت تجاوز نمیکند.4
The need in Persia is great, for there are not over seventeen hundred doctors for a nation of sixteen million people; and hospital beds, including those of the Army, are only five thousand.
William Douglas