فرد هالیدی، نویسنده و متخصص روابط بینالملل و خاورمیانه، در کتاب «ایران: دیکتاتوری و توسعه» مینویسد:
علیرغم تزریق قابل ملاحظه درآمدهای نفت در اقتصاد و تا حدودی توسعه در امر بهداشت، وضعیت بهداشت در ایران تفاوتی اساسی با کشورهای دیگر آسیایی که انتظار میرود وضع بدتری داشته باشند، ندارد. در اوایل دهه ۷۰م [دهه 50 شمسی] میزان امید به زندگی در ایران ۵۰ سال، یعنی یکسال کمتر از هند و نرخ مرگ و میر کودکان نیز ۱۳۹ [نفر] در هزار یعنی با هند برابر بود.
در حوزه آموزش نیز مشکلات مشابهی دیده میشود. اگرچه بدون شك، سیستم مدارس و دانشگاههای ایران گسترش یافته، ليکن سواد همچنان محدود به اقلیتي از جمعیت بالغ است که شمارَش طبق برآوردهای رسمی از ۵ درصد در سال ۱۹۰۰م [1279 شمسی] به ۱۵ درصد در سال ۱۹۵۶م [1335 شمسی] و بین ۳۰ تا ۳۵ درصد در دهه ۱۹۷۰م [1350 شمسی] رسیده است؛ اما تخمینهای غیررسمی ارقام رسمی را بزرگتر از واقعیت نشان میدهد و قطعاً در روستاها نرخ بیسوادی بسیار بیشتر از شهرهاست. در سطح عالیتر توسعه عظیمی در آموزش دانشگاهی پدید آمده است. عده دانشجویان از ۲۵۰۰۰ در ۱۹۶۵م [1344 شمسی] به ۱۷۰۰۰۰ در ۱۹۷۷م [1356 شمسی] افزایش یافته، در حالی که برآورد میشود ۵۵۰۰۰ دانشجو نیز در خارج [از کشور] به تحصیل اشتغال داشته باشند. پیش از این توسعه اخير، نسبت دانشجویان در ایران خیلی پایینتر از کشورهای درحال توسعه مشابه مانند هند مصر و عراق بود و کمبود ذخیره افراد متخصص، سد بزرگی در راه توسعه ایران بوده و هست.1
But despite substantial injections of oil revenues into the economy and some expansion in health services, Iran's health situation is not substantially different from that of other countries in Asia which might be expected to be worse off. In the early 1970s life expectancy at 50 years was one year less than that in India, and infant mortality at 139 per thousand was the same as India's.
Similar problems can be identified in the field of education. While there has been undoubted expansion in Iran's school and university system, literacy is still restricted to a minority of the adult population rising from 5 per cent in 1900, to 15 per cent in 1956 and between 30 and 35 per cent in the 1970s, on official estimates. But unofficial estimates dispute the state's figure as being inflated, and the rates of illiteracy in the countryside certainly remain much higher than in the towns. At the higher level, there has been a massive expansion in university education the number of students rising from 25,000 in 1965 to 170,000 in 1977, with a further 55,000 believed to be studying abroad. Prior to this recent expansion Iran had a much lower proportion of students than other comparable developing countries, such as India, Egypt and Iraq, and the lack of an.
available stock of qualified personnel has been, and remains, a considerable block to Iran's development.Fred Holliday
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد: تنها کارخانه آلومینیومسازی مملکت، فقط در حد ۴۳ درصد ظرفیت کار میکرد و این بیشتر به خاطر خاموشی برق بود. در ۱۲ ماه منتهی به مارس ۱۹۷۷م (اسفند ۱۳۵۶ شمسی)، هفتصد و شصت بار برق این کارخانه قطعشده و در عرض دو سال بر اثر کمبود نیرو، دوازده میلیون دلار زیان کرده بود. 2
Or again the country's sole aluminium factory was.
operating at 43 per cent of capacity largely due to power cuts. In the 12 months to March 1977 it had had its power cut 760 times and in two years had lost $12 million from power shortages.Robert Graham
ویلیام شوکراس، روزنامهنگار، نویسنده، گوینده و مدرس بریتانیایی، در کتاب «آخرین سفر شاه» مینویسد:
یک شب در سال 1977م [1356 شمسی]، پرویز راجی، سفیر شاه در لندن مینویسد: برای اولین بار به خاموشی برق برخوردم که در ساعت شش و نیم بعدازظهر آغاز شد و چهار ساعت تمام ادامه یافت. در نگاهی که از پنجره اتاق هتل به جنوب تهران انداختم، جنگلی از جرثقیلها را دیدم که در میان گرد و خاک بیکار ایستاده بودند. به علت از کار افتادن تهویه هتل هنوز یک ساعت نگذشته بود که گرما چنان آزاردهنده شد که واقعاً نمیشد تحمل کرد و طبیعی است که در این زمان استفاده از رادیو یا تلویزیون نیز مقدور نبود. از بالکن هتل صف بیپایان اتومبیلها را دیدم که در یک راهبندان عظیم گرفتار شده بودند و چراغهای عقب آنان در گرمای غروب میدرخشید و بوقهای خود را بهعنوان اعتراض به خاموشی برق به صدا درمیآوردند. حتی مطالعه نیز مقدور نبود. بر اثر گرما تمام یخها آب شده بود. ناچار کمی ودکای گرم نوشیدم و سعی کردم تسلط بر اعصابم را از دست ندهم.3
One night in 1977 Parviz Radji, the Shah's urbane ambassador to London, noted later:
There is a complete power cut, beginning at 6:30 and lasting four hours. Looking out of my hotel window toward South Teheran, I see a forest of cranes standing idle in the dusk. With the air condi tioning oft, the heat becomes oppressive in less than an hour, and there is no radio or television either. From my balcony I can see an endless queue of cars stuck in a colossal trattie jam, their taillights shimmering in the evening heat, their horns sounding in protest against the extinction of all traffic lights. One can't even read. The ice has melted, so 1 sip warm vodka and try not to lose my temper.William Shawcross
فرد هالیدی، نویسنده و متخصص روابط بینالملل و خاورمیانه، در کتاب «ایران: دیکتاتوری و توسعه» مینویسد: با اینهمه، این سپاه موفقیت ناچیزی داشته است، تبلیغات رسمی فراوان با نتایج اندك. سپاه دانش تنها سالی ۱۰۰۰۰ نفر را به خدمت میگرفت و حتی با قبول ارقام رسمی در ۱۹۷۱م [۱۳۵۰ شمسی] کمتر از ۱۵ درصد جمعیت روستایی به تحصیل اشتغال داشت. در ۱۹۷۵م [۱۳۵۴ شمسی] درصد بیسوادی در روستا هنوز خیلی بالا بود: ۶۰ درصد برای مردان و ۹۰ درصد برای زنان. سپاه بهداشت نیز به همین اندازه محدود بود، زیرا با فرض اینکه هر واحد درمانی ده روستا را پوشش میداد، باز هم به این معنی بود که 90 درصد روستاهای ایران فاقد امکانات پزشکی بودند.
گزارشی که در ۱۹۷۴م [۱۳۵۳ شمسی] به دولت تسلیم شد، این ارزیابی دقیق را به دست میدهد: «علیرغم تدابیر و هزینههایی که دولت در سالهای اخیر به عمل آورده هنوز بسیاری از مشکلات بهداشتی درمانی عمده لاینحل مانده است. از ۱۰۰۰۰ پزشك ایران، ۵۰۰۰ نفرشان در تهران، بیش از ۳۰۰۰ نفر در سایر شهرها و فقط ۱۵۰۰ نفر در نواحی روستائی هستند. ۴۰۰۰۰ تخت بیمارستانی در کشور وجود دارد که تماماً در تهران یا شهرهای بزرگ هستند. اکثریت مردم ایران فقط از خدمات ۱۰۰۰ درمانگاه فاقد تجهیزات بهرهمند میباشند. در نتیجه کادر و تجهیزات در تهران متمرکز شده، در حالی که ۱۸ میلیون ایرانی به هیچیک از خدمات پزشکی پیشرفته امروزی دسترسی ندارند.»4
The success of these corps has, nevertheless, been a small one. A great deal of official bombast has produced meagre results. Only about 10,000 people a year passed through the Literacy Corps, and even if official figures are to be accepted, less than 15 per cent of the rural population was receiving any education in 1971. In 1975 illiteracy rates in the countryside were still very high-60 per cent for men, and 90 per cent for women. The Health Corps was equally limited, since assuming that each medical unit covered 10 villages each, this would still have meant that 90 per cent of Iranian villages were without medical facilities. A report presented to the government in 1974 provided the following sober evaluation:
Despite measures and government spending undertaken in recent years, many of Iran's major health and medical problems remain unsolved. Of the 10,000 doctors in Iran, 5,000 are in Tehran, more than 3,000 are in other cities and only 1,500 are in rural areas. There are 40,000 hospital beds in the country and all of them are in Tehran or in other large cities. The majority of the Iranian people have only the services of 1,000 ill equipped dispensaries. As a result, personnel and facilities are concentrated in Tehran, while in practice 18 million Iranians have no access to any of the services offered by modern advanced medicine.Fred Holliday
یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد:
سرانجام انقلاب سفید و در پی آن، رونق درآمد نفت به جای پاسخگویی به انتظارات عمومی، موجب افزایش نارضایتیهای گسترده شد. درست است که اجرای برنامههای اجتماعی در جهت بهبود وضعیت آموزشی و امکانات بهداشتی انجام میشد، اما این نکته نیز صحت دارد که ایران پس از دو دهه، یکی از بدترین کشورها در بخش مرگ و میر کودکان و نسبتِ پزشک به بیمار در خاورمیانه بود. همچنین یکی از پایینترین نرخهای آموزش عالی به این کشور اختصاص داشت. افزون بر این، 68 درصد از جمعیت بزرگسال بیسواد بودند، 60 درصد از کودکان دوره دبستان را به پایان نرساندند و تنها 30 درصد از داوطلبان کنکور میتوانستند وارد دانشگاهها شوند. تعداد فزایندهای نیز [برای تحصیل] به خارج از کشور رفتند و برای همیشه آنجا ماندند. در دهة 1970م [1350 شمسی]، شمار پزشکان ایرانیِ مستقر در نیویورک، بیشتر از همه شهرها غیر از تهران بود. اصطلاح «فرار مغزها» نخستین بار برای ایران به کار گرفته شد. 5
Finally, the White Revolution and the subsequent oil boom produced widespread resentments by drastically raising but not meeting public expectations. It was true that social programs made strides in improving educational and health facilities. But it was equally true that after two decades, Iran still had one of the worst infant mortality and doctor patient.
142
A History of Modern Iran
rates in the Middle East. It also had one of the success of these corps has, nevertheless, been a small one. A great deal of official bombast has produced meagre results. Only about 10,000 people a year passed through the Literacy Corps, and even if official figures are to be accepted, less than 15 per cent of the rural population was receiving any education in 1971. In 1975 illiteracy rates in the countryside were still very high-60 per cent for men, and 90 per cent for women. The Health Corps was equally limited, since assuming that each medical unit covered 10 villages each, this would still have meant that 90 per cent of Iranian villages were without medical facilities. A report presented to the government in 1974 provided the following sober evaluation:
Despite measures and government spending undertaken in recent years, many of Iran's major health and medical problems remain unsolved. Of the 10,000 doctors in Iran, 5,000 are in Tehran, more than 3,000 are in other cities and only 1,500 are in rural areas. There are 40,000 hospital beds in the country and all of them are in Tehran or in other large cities. The majority of the Iranian people have only the services of 1,000 ill equipped dispensaries. As a result, personnel and facilities are concentrated in Tehran, while in practice 18 million Iranians have no access to any of the services offered by modern advanced medicine. owest percentages of the population in higher education. Moreover, 68 percent of adults remained illiterate, 60 percent of children did not complete primary school, and only 30 percent of applicants found university places within the country. Increasing numbers went abroad where they remained for good. By the 1970s, there were more Iranian doctors in New York than in any city outside Tehran. The term "brain drain" was first attached to Iran.Yervand Abrahamian
یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «ایران بین دو انقلاب» مینویسد:
بین سالهای 1967 و 1977م [1346 و 1356 شمسی] درصد خانوادههای شهری که فقط در یک اتاق زندگی میکردند از ۳۶ به ۴۳ [درصد] رسید. در آستانه انقلاب، بالغ بر ۴۲ درصد تهرانیها، مسکن مناسب نداشتند و بهرغم درآمد سرشار نفت، تهران شهری با بیش از ۴ میلیون جمعیت هنوز فاقد شبکه فاضلاب مناسب، شبکه مترو و شبکه حملونقل مطلوب بود. ماجرایی را نقل میکنند که یادآور سخن ماری آنتوانت است. برادر کوچک شاه که اتفاقاً صاحب کارخانه هلیکوپترسازی بود میپرسد: «اگر مردم ازدحام ترافیک را دوست ندارند، چرا نمیروند هلیکوپتر بخرند؟» بدتر از آن، قشر پایینتر طبقه کارگر -بهویژه مزدبگیران، دستفروشان، کارگران کارگاههای کوچک و کارگران فصلی- از برنامههای رفاه اجتماعی بینصیب ماندند؛ زیرا فاقد شرایط لازم برای طرحهای بیمه و مشارکت در سود کارخانهها بودند. شکوفههای درآمد حاصل از نفت، به فقر و بدبختی این توده چندمیلیونی که بیشترشان ناگزیر از روستاها به زاغههای جدید حاشیه شهرها راندهشده بودند، پایان نداد بلکه صرفاً آن را مدرنیزه کرد.6
Between 1967 and 1977, the percentage of urban families living in only one room increased from 36 to 43. On the eve of the revolution, as much as 42 percent of Tehran had inadequate housing. And, despite the vast oil revenues, Tehran, a city of over 4 million, still had no proper.
sewage system, no subway system, and no proper public transport system. In a statement reminiscent of Maria Antionette, the shah's younger brother, who happened to own a helicopter plant, asked, "if people don't like traffic jams, why don't they buy helicopters?"50 What is worse, the lower strata of the working class especially laborers, peddlers, small factory employees, and temporary workers did not benefit from the social welfare programs, since they were ruled ineligible for insurance plans and profit sharing schemes. For these millions, most of whom had been forced out of the villages into the new shanty towns, the oil boom did not end poverty; it merely mod ernized it.Yervand Abrahamian
سینتیا هلمز، پژوهشگر آمریکایی و همسر ریچارد هلمز رئیس اسبق سیا و سفیر آمریکا در ایران در پنج سال آخر رژیم پهلوی، در کتاب «خاطرات یک همسر سفیر در ایران» مینویسد:
تهران شهری است بزرگ و بیقواره با جمعیتی در حدود پنج میلیون نفر. در نگاهی شتابزده، شهری مدرن با خیابانهایی مسدود شده توسط ترافیک به نظر میرسد. ولی همچنان عقبمانده است [چرا] که هنوز شبکه فاضلاب ندارد. 7
T ehran is a large, sprawling city with a population approaching five million. To the hasty eye, it is a modern city with streets clogged by traffic jams. Yet, it is also primitive, lacking even a central sewage system.
Cynthia Holmes
رابرت گراهام، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد: در مورد تهران جدید هیچ کلمه خوشایندی نمیتوان گفت. معماری آن بهنحوی باورنکردنی قدیمی است؛ مصالح، [ضعیف و] نامرغوب به نظر میرسند و نماها نیز به طور کلی خوشظاهر هستند ولی صورتی تصنعی دارند. [این وضعیت] تا حدی مبین ثروت شخصی یا ملی بوده، اما [برای] عموم [مردم] هم نیست. [گویی] به صدها زمینخوار و بسازوبفروش حریص، آزادی عمل کامل داده شده است تا از محیط باقیمانده سوءاستفاده کنند. گرد و غبار آلودهای روی سنگهای مرمر، آجرها و شیشهها نشسته که [همه جا را به صورت] یکنواخت خاکستری مات کرده است. یک طرح شهری وجود دارد اما ساختمانها بینظم گسترش یافتهاند. شهر چنان بهسرعت توسعهیافته است که خدمات اساسی شهری با توانایی تطبیق نیافته یا بهشدت تحت فشارند. از سیستم تلفن بهنحو ناامیدکنندهای اضافه بر ظرفیت استفاده میشود. مشترکین چنان بهسرعت افزایش یافتند که حتی راهنمای تلفن رسمی و قابلاعتمادی وجود ندارد. تهران این وجه تمایز ناایمن را دارد که تنها پایتخت بزرگی است که یک سیستم مناسب فاضلاب ندارد. تمامی شهر متکی به چاههای فاضلاب جداگانهای است که در هر ساختمانی حفر شده و آب فاضلاب از طریق آن در زمین جذب میگردد. این سیستم با یک جمعیت یکمیلیوننفری خوب کار میکرد، اما جمعیت اکنون بیشتر از چهار میلیون نفر است. فاضلاب، سطح آبهای زیرزمینی را در جنوب شهر بالا آورده است، بهطوریکه فقط در یکمتری زیرزمین قرار دارد. تهران اکنون چنان بزرگ است که نصب یک سیستم لولهگذاری فاضلاب حداقل 30 سال وقت خواهد گرفت. ترافیک شهر را مثل لشکر مورچگانی که تکه غذایی را احاطه میکند، در چنگال گرفته است. شبکه خیابانها بهاجبار بار یک میلیون کامیون و اتوبوس و اتومبیل را بر دوش میکشد، حال آنکه برای نیمی از این مقدار پیشبینیشده بوده است. دود وسایل نقلیه هر سال ۵۰۰۰۰۰ تن منواکسید کربن به جو شهر میریزد و سطح آلودگی را به حد ناراحتکنندهای رسانده است. سیستم حمل و نقل عمومی زیر فشار تلاش برای حمل دو میلیون مسافر در روز درحال خرد شدن است. هیچ نوع سرویس قطار [شهری] وجود ندارد فقط اتوبوس و تاکسی هست. شرکت اتوبوسرانی 2600 اتوبوس دارد ولی هر روز حدود سی درصد آنها به علت تعمیرات از رده خارج میشوند.
There are no kind words to be said for modern Tehran. The architecture is unbelievably shabby, the materials look cheap and speculative, and the finish is uniformly shoddy. Superficially, little suggests personal or national wealth, not even vulgarity: merely that hundreds of rapacious property speculators have been allowed a free reign, abusing what is left of the natural environment. Then over the façades of marble, brick and glass, polluted dust has produced a matt grey monotony.
A town plan exists, but buildings have spread in anarchy. The city
has developed so fast that essential utilities are either unable to cope
or under tremendous strain. The telephone system is hopelessly over
loaded. Subscribers have increased so fast that there is no official
telephone directory. Tehran has the dubious distinction of being the
only large capital city to be without a proper sewage system. The entire
city relies upon individual wells sunk beneath each building which
absorb the liquid into the soil. The system worked well with a popula
tion of 1 million but now it is over 4 million and the sewage is pushing
up the water level in the southern part of the city so that it is only one
metre below the surface.2 Tehran is now so large that it will take at least
30 years to install a proper system of piped sewage.
The human scale, epitomised by the covered Bazaar, has been completely submerged. Traffic has taken over the city like an army of ants a piece of discarded food. The road network has been obliged to accommodate over 1 million trucks, buses and cars when it was con ceived for half this flow. Traffic fumes are pouring 500,000 tons of carbon monoxide into the city's atmosphere every year, causing a disturbing level of pollution. The public transport system is creaking.
The Growth of Urban Iran
23
under the strain of trying to carry 2 million passengers a day. There is no train service; only buses and taxis. The municipality has 2,600 buses but a minimum of 30 per cent are out of action each day being repaired.Robert Graham